چهار شعر از پل سلان
چه میدوزد
بر این صدا؟ بر چه
میدوزد این
صدا
اینجا، ماورا؟
ورطهها
سوگند خوردهاند بر سفید، از آنها
بالا آمده
سوزنِ برفی،
قورتش بده،
دنیا را میآرایی،
این به اندازهٔ نُه نام
حساب میشود،
نامیده بر زانو،
گورتپهها، گورتپهها،
تو
میتپهای بیرون، زنده،
بیا
به بوس،
یک ضربِ باله،
پایدار،
بر خلیجها میتابد،
میروی
پیشِ لنگر، سایهات
از تن درمیآورد تو را در بوتهزار،
تلاقی،
تبار،
یک سوسک میشناسدت،
به یکدیگر
نزدیک میشوید،
کرمهای پروانه
برایتان یک پیله میتنند.
کرهٔ
بزرگ
عبورتان میدهد،
بهزودی
گره میکند رگش در رگت برگ،
جرقهها
باید عبور کنند
بهاندازهٔ یک نفستنگی،
یک درخت از آنِ توست، یک روز،
رمز میگشاید از عدد،
یک واژه، با هرچهاش سبز،
میرود در خود، خود را نشا میکند،
تعقیبش کن
پاریس، ۱۰ ژانویه ۱۹۶۸
تو با فلاخنِ ظلمت،
تو با سنگ:
بالای شب است،
از پشتِ سرم میتابم.
مرا پایین بیاور،
به ما
عمل کن.
پاریس، ۲۳ ژانویه ۱۹۶۸
MAPESBURY ROAD
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
سکوت برایت
دست تکان میدهد
پشتِ قدمِ یک بانوی سیاه.
در کنارِ او
نیمهٔ
ماگنولیاوقتِ ساعت
پیشِ یک سرخ،
که جای دیگر هم در جستجوی معناست ــ
یا حتی هیچجا.
هالهٔ کاملِ
زمان، دورِ یک
جای گلوله، کنارش، مغزی.
بُران سوی آسمان، هالهوار، جرعههای
هوای مشترک،
خود را به تعویق نینداز، تو.
لندن، ۱۴-۱۵ آوریل ۱۹۶۸
غریوِ لبریز از دلوها:
همراهِ تو، نامیدنی،
کنارِ لبهٔ فرسودهٔ کتاب:
با کورسوی خواندن
بیا،
سنگر است.
پاریس، ۱۷ آوریل ۱۹۶۸
یادداشت:
سلان این چهار شعر را در ژانویه و آوریل ۱۹۶۸ نوشته است و در همین ماههای اولِ سال است، که از این دورهٔ سرایش به عنوان تحولی تازه در شعرش یاد میکند. مجموعهٔ شعرهای این دوره در سال ۱۹۷۱ یک سال پس از مرگ شاعر با عنوانِ بازیِ برف منتشر شده است. سلان در نامههایش این دفترِ شعر را قویترین و جسورانهترین اثر خود مینامد، که در آن به یک نحوهٔ بیانی موجز دست یافته است.
همچنین در این دفتر که همزمان با تحولاتِ اجتماعی سیاسی ویژهای در کشورهایی مثل فرانسه، آلمان، آمریکا، مجارستان و چکسلواکی سروده شده است، برخوردِ شعرها با رخدادهای سیاسی روز نسبت به دفترهای پیشین صراحتِ بیشتری دارد. حتی مترجم فرانسهٔ این کتاب، به خاطر همزمانی و ارتباط درونیِ آن با جنبشهای انقلابی ۱۹۶۸، از این مجموعه به عنوان شعرهای شصت و هشتِ سلان نام برده است.
از جمله رخدادهای مهم تاریخی که به همان نحوهٔ بیانی موجز در این اشعار بازتاب پیدا کرده است، قیام انقلابی در فرانسه و آلمان، بهارِ پراگ و سرکوب آن در اوتِ ۶۸، ترور ناکام رودی دوچکه در آلمان یا قتل مارتین لوتر کینگ در آمریکا است. سه شهر مرکزی در این دفتر برلین، پراگ و پاریس هستند، که هنگامِ سرایش این شعرها مراکزِ امید به تغییرات عمیق اجتماعی بودهاند.
MAPESBURY ROAD
سلان از ۳ تا ۱۶ آوریل مهمان عمهاش در خیابانِ میپسبریِ لندن بوده است و این شعر را هنگامِ قدم زدن در این خیابان سروده است. گلهای ماگنولیای خیابان خاطراتِ زادگاهش چرنویتس را زنده میکنند و به همسرش مینویسد: اینجا ماگنولیاها شکوفه کردهاند ــ میخواهم مثل قدیم در چرنویتس احساسشان کنم.
یک روز پس از ورودِ سلان به لندن مارتین لوتر کینگ در آمریکا به قتل میرسد و هفت روز بعد در برلین رودی دوچکه از رهبران جنبش دانشجویی آلمان ترور میشود.
هالهٔ زمان (Zeithof) از کتاب پدیدارشناسی آگاهی درونی زمان اثر ادموند هوسرل گرفته شده است. هوسرل از آن برای توصیف یک اکنون استفاده میکند که گذشته است و چون آن را به یاد میآوریم، یک هالهٔ زمان دارد. سلان در اینجا به این مفهومِ هوسرلی که فقط مجازی است، یک بعد تاریخی اضافه میکند و در نامهای مینویسد: هالهٔ زمان هالهٔ زمان است ــکامل!ــ دورتادورِ این گلوله.
یک روز پیش از سرایشِ شعر در گزارش روزنامهٔ FAZ دربارهٔ ترورِ رودی دوچکه آمده است: جای گلوله یکی در سرش، یکی در گونه و یکی هم در سینهٔ راست.
غریوِ لبریز از دلوها
در زمان سرایشِ این شعر پاریس هنوز شاهد سنگربندیهای خیابانی مثل می ۶۸ نبوده است. اما در آلمان از همان دوازده تا چهارده آوریل پس از ترورِ رودی دوچکه اعتراضاتِ وسیع دانشجویی آغاز شده است.
منابع:
Paul Celan: Kommentierte Gesamtausgabe, Suhrkamp Verlag, Frankfurt, 2003.
Paul Celan: Giesél Celan-Lestrange: Briefwechsel, Suhrkamp Verlag, Frankfurt, 2001.
Paul Celan: PARTIE DE NEIGE, traduit par Jean-Pierre Lefebvre, Éditions du Seuil, 2007.
Paul Celan: Breathturn into Timestead, translated by Pierre Joris, FSG New York 2014.