در تاریخِ ادبیات کمتر مثالی چون شهرتِ کافکا برای نادرستیِ نظریهٔ «نبوغِ کشفنشده» وجود دارد.
تحلیل رابطهٔ تئوری کارناوالیِ باختین، ارتباط آن با تبلیغات، گرتی مکداول، شخصیت محوری فصل سیزده (ناسیکا).
تحلیل رابطهٔ تئوری کارناوالیِ باختین، ارتباط آن با تبلیغات، گرتی مکداول، شخصیت محوری فصل سیزده (ناسیکا).
ویکتور هوگو
عبدالوهاب احمدی
یاشار جیرانی
نکاتی مغفولمانده دربارهٔ مهمترین کتاب تمدن بشر.
گفتگوی فیلیپ راث و میلان کوندرا در آخرین سالهای عمر او.
تکوینِ خودآگاهی، و شکلگیریِ زنِ امروزِ ایرانی هستیم.
توجّهِ ژابِس به رازها و پیچیدگیهای زبان با دغدغهی او در به کار بُردنِ موسیقی کلام و صنایعِ شعری به هم میآمیزد و دیگر مرزی برای نثر و شعر بر جا نمیمانَد، و او همهی آنها را با هم و در کنارِ هم به کار میزند. کتاب، این آشیانِ واژهها، این زهدانِ هستی، نه تنها نویسنده را در پناهِ خود نمیگیرد، که او را به سرگردانی و اضطراب و وحشت میکشانَد هزاردالان است کتاب. بهگمانَت بیرون میروی از آن، فرو میروی در آن. هیچ امیدی به رهایی خود نداری. همین برایَت میمانَد که اثر را نابود کنی. ناتوان ای از گرفتنِ تصمیم. آگاه ام به تشدیدِ آرام ولی قطعی اضطرابِ تو. دیوار از پسِ دیوار. در انتها، چهکسی به انتظارِ تو است؟ _ هیچکَس. چه کسی ورقَت خواهد زد، از تو رمز خواهد گشود، دوستَت خواهد داشت؟ چه بسا، هیچکَس. تنها ای در شب؛ تنها ای در جهان. تنهایی تو تنهایی مرگ است.
دغدغۀ ایماژیستها در خصوص فرم و تکنیک شعری و میل آنان به فوریت تأثیری که از نزدیکترین پیوندهای ممکن بین کلمه و ابژه حاصل میشود تا حدودی برنامهای برای ارتقای فن نوشتن بود که بر شاعران و منتقدان فرمالیست مانند الیوت و ریچادرز و رنسام تأثیر گذاشت. اما جنبش ایماژیسم پیوندهای پیچیدهتری دارد: دلمشغولی به تکنیک و سطوح، نور و رنگ، آن را با امپرسیونیسم ارتباط میدهد؛ و مفهومی که پاوند تحت عنوان «بازنمایی» بیان میدارد یادآور پافشاری هنری جیمز بر این است که کار نویسنده بیشتر «نشان دادن» است نه «گفتن». منتقدان جدیدتر این جنبش را کوششی برای خلق شعر به عنوان موجودیتی یگانه دانستهاند که، بر خلاف شعر سمبولیک یا تمثیلی، به جای بیان احساسات درونیِ شاعر، واقعیت عینیِ خود را تشدید میکند... چند شعر از ایماژیستها میخوانیم.
سودابه اشرفی
«درست؟ حالا اینجا را دقت کنین!» هیچ تغییری در حالت صورتش پیدا نشده بود اما امیدم را از دست ندادم. متأسفم که به اطلاع شما برسانم بعد از مطالعه و مشورت بسیار به این نتیجه رسیدیم که این اثر به هیچ وجه قابل عرضه به ارشاد نیست و بدون شک در صورت چاپ، مقدار زیادی از آن حذف خواهد شد که احتمالاً شما راضی نخواهید بود و نهایتاً کتاب اجازه چاپ نخواهد گرفت... در پایان هر جمله در انتظار واکنش او مکث میکردم. تا بالاخره با این جمله عکسالعمل نشان داد...
کیهان خانجانی
مردم ریخته بودند خیابان برای اعتراض… صدای شعار بود و بوقِ ممتد ماشین… درِ دکانش را بسته بود و بیرون را نگاهنگاه میکرد… دید کیکا همراه ایلماه میآیند… ناگاه صدای شلیک بلند شد… جمعیت دویدند به هر طرف… کیکا تیر خورده و افتاده بود زمین… لباسش سرخِ سرخ… او تندی پاشنهی گیوه را ورکشید و درآمد از دکان… با ایلماه رساندندش بیمارستان اما دیر بود… ایلماه به هر ضرب و زوری نگذاشت کیکا را ببرند سردخانه… میدانست میخواهند فردا در خلوت خاکش کنند… بختیاریها چه آیینها دارند برای خاکسپاری… سرت سلامت هم نگفتم به دکاندار. خیابان تاریک را پی گرفتم رفتم. صدچی توی کلهام بود؛ قیافهی کیکا، صدای ایلماه.
رضا فرخفال
عبدالوهاب احمدی
آرون کتاب افیون روشنفکران را در سال ۱۹۵۵ نوشت. میدانیم که مارکس دین را افیون تودهها میدانست. و آرون مارکسیسم را افیون روشنفکران خواند. در سالهای پس از دومین جنگ جهانی بهسبب نقشی که ارتش سرخ شوروی در پیروزی بر نازیسم بازی کرد، اتحاد شوروی و مارکسیسم و استالین از جایگاهی والا نزد روشنفکران چپ و چپهای غیرحزبی برخوردار شدند. شیفتگی آنان به کمونیسم چندان بود که تبلیغات شورویستایانه را چشمبسته باور میکردند و چشم بر واقعیتهای هراسناک شوروی استالینی میبستند، به توجیه کنشها و کردوکار نظام توتالیتر میپرداختند و منتقدان و افشاگران آن را مینکوهیدند.
ملیحه بهارلو
آگوستو پینوشه، دیکتاتور شیلی، در دوران حکومتش یعنی از ۱۱ سپتامبر سال ۱۹۷۳ تا ۱ مارس ۱۹۹۰ بیش از چهار هزار نفر را کُشت که ۱۰۰۲ نفر از این قربانیان هیچ تاریخ مرگی ندارند: ناپدیدشدگان. در گورستان عمومی شهر سانتیاگو «دیوار یادبود»ی است که نام شماری از قربانیان روی آن حک شده و حتی جایی هم برای قربانیان بیشتر در نظر گرفتهاند، آنهایی که هنوز ممکن است پیدا شوند و نامشان به این دیوار اضافه شود هرچند خیلی از خانوادهها هم هیچگاه نام قربانیان خود را گزارش نکردند چرا که هنوز از بازگشت پینوشهها هراس دارند و آن دیوار هرگز نام تمام کُشتگان، شکنجهدیدهها، تبعیدیها و اعدامیان را بر خود نخواهد دید.