روزن
جملهای کلیشهای هست که غالباً دربارهٔ کارهای محصص اینجا و آنجا میخوانیم: جملهای با این مضمون که: او تکنیک غرب را با فرهنگ ایرانی درآمیخت. جملهٔ که تا خود میشنید از خشم صورتش گر میکشید. حدسش دشوار نیست که این جمله، اولین بار در واقع از سر استیصال بر زبان رانده شده و بعد طوطیوار تکرار شده است: یک حالت دفاعی در برابر موقعیتی که گویندگان آن جمله به طور جبری با آن رو به رو شدهاند. حالتِ آدم بازندهای که بعد از قبول باختش، برای آنکه تعادلش را بیشتر از دست ندهد، مجبور میشود برخی جنبههای طرف برنده را از آنِ خود کند و از آن تقلید کند. اما برای آنکه این تقلید منجر به از دست رفتن هویت یا شخصیتش نشود، دقت میکند که آن چیزها که از طرف برنده گرفته میشود، تنها منحصر به تکنیک و فرم باشد. فضا، جوهر و مضمون باید از داخل بیاید، انگار که اصل مطلب، این چیزها بوده باشند.
یکی از راههای مطمئنِ خودکشیِ مزمن در کشورهایی که میانهای محکم با هنرهای تجسّمی ندارند، این است که در آنجاها نقاش یا مجسمهساز به دنیا بیایید، و یا بدتر، مثل مارکو گریگوریان به دست تقدیر محکوم به زندگی در آنجاها شوید. مارکو از همان سالهای کودکی به همراه خانوادهاش پیوسته در کوچ و تبعید از کشوری به کشور دیگر، و از شهری به شهر دیگر بوده است. تأثیر این آوارگی در تمام دورههای کاری او مشهود است. شاید یکی از عللی که در کارنامۀ او اینقدر زیاد با تنوعِ سبک و مصالح کاری روبهرو میشویم، ریشه در این نبودِ پایبندی داشته باشد. با این همه، خوب که در تمام آثار دوره های گوناگون او دقیق شویم، یک چیز مشترک در تمام آنها مییابیم: یک مضمون است که مرتب همه جا بر روح او زخم میزند: حس نوستالژی؛ شاید نه دقیقاً برای طبیعت بکرِ شهر «کارْس»، که تا پنجسالگی در آن بود، بلکه برای دوران پیشاتاریخِ معصومیت.
یکی از مهمترین کارهایی که هنرمندان میکنند، عصیان در برابر عادات ماست. دوستداران هنرهای تجسمی همیشه عادت کرده بودند که قلممو در دست مردان باشد، و زن بهعنوان مدل روبه روی نقاش بایستد، بنشیند، با لباس یا برهنه بر بستری یا زمین دراز بکشد، و زن و بدنش -جهانش- از دید مردانه تصویر شود. دست بالای مردنگاری معمولاً این بوده که نقاش یا مجسمهسازی همجنسِ مردان آنان را به تصویر بکشد یا پیکرهای از ایشان بسازد. جالب این است که در این صورت، یا اینگونه هنرمندان واقعاً همجنسخواه بودهاند، و یا خود را در مظان شکِ همجنسخواه بودن قرار میدادهاند.