شعر ترجمه ــ در شب اعدام / یکی مرا با پزشکِ قانونی اشتباه گرفت / گفتم «خبرنگارم… مطبوعاتی هستم» / اما نفهمید و مرا / به اتاقی اشتباه برد / رییس زندان به پیشوازم آمد.

اعدام

در شب اعدام
یکی مرا با پزشکِ قانونی اشتباه گرفت
گفتم «خبرنگارم… مطبوعاتی هستم»
اما نفهمید و مرا
به اتاقی اشتباه برد
رییس زندان به پیشوازم آمد.

«آمدید پدر روحانی؟»
گفتم «مطبوعاتی هستم»
گفت «البته، کشیش مطبوعاتی»
و از پله‌ها پایین رفت
و مرا به دنبال خود کشاند
قاضی بلند گفت «آقای آلیس!»
داد زدم «مطبوعاتی هستم»
ولی مرا هل داد
به پشت پرده‌های سیاه

به جایی‌که روشنایی‌اش کورکننده بود
و چهره‌ی مردان روبه‌رو
دیده نمی‌شد
پیش خود گفتم، خدا را شکر
آن‌ها مرا می‌بینند
و سراسیمه فریاد زدم، «ببینید!
به صورتم نگاه کنید!
هیچ‌کس مرا نمی‌شناسد؟!»
کلاه سیاهی سر و صورتم را پوشاند
و مامور اعدام زیر گوشم گفت،
«بیش از این دردسر نساز!»

ترجمهٔ: اکرم پدرام‌نیا

 

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.