تهران | ایلما راکوزا

شعر ترجمه ــ تو می‌گریی / تو از سر اندوه نمی‌گریی / تو باد را می‌گریی / که نامی ندارد / که هر چه بخواهد می‌کند.

 

تهران

برای محمود دولت آبادی

 

انتظار باد نداشتم
بادی که می‌چرخاند برگ‌ها را
چنگ می‌زد به کنج روسری‌ها
فرا‌می‌دماند غبار خیابان‌ها را
گردبادی می‌پرداخت
که می‌کاوید در بوته‌ها
به رقص می‌آورد کیسه‌های پلاستیکی را
باد از هر سو
بی‌وقفه
باد
آن بالا، تفته‌ ــ کوه‌های برف‌پوش
پایین دست، تیرگی صحرا
و گلوهای خشک
تو فرو می‌دهی
تو باد را فرو می‌دهی
تو باد را خورده‌ای
مزه‌ی غبار
بوی گرد نمد می‌دهد
درون بینی و در گوش‌هایت می‌خزد
در شنل‌ات به دام می‌افتد
تو می‌گریی
تو از سر اندوه نمی‌گریی
تو باد را می‌گریی
که نامی ندارد
که هر چه بخواهد می‌کند.

 


 

Tehran

            für Mahmud Doulatabadi

Wind hatte ich nicht erwartet
einen Wind der die Blätter umdrehte
an den Kopftüchern zerrte
den Strassenstaub hochblies
Wirbel bildete
der die Sträucher zerwühlte
die Plastiktüten zum Tanzen brachte
Wind von allen Seiten
ohne Unterbrechung
Wind
oben die glühenden Schneeberge
unten das Wüstengrau
und trockene Kehlen
du schluckst
du hast Wind geschluckt
du hast ihn gegessen
er schmeckt wie Filzstaub
er fährt dir in Nase und Ohren
verfängt sich in deinem Mantel
du weinst
du weinst nicht aus Trauer
du weinst Wind
er hat keinen Namen
er tut was er will

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.