تنم را دوست میدارم وقتی با تن توست
تنم را دوست میدارم وقتی با تن توست.
چرا که چیزی نو میشود.
با ماهیچههای بهتر و عصبهای بیشتر.
تنت را دوست دارم، آنچه که میکند دوست دارم،
چگونهاش را دوست دارم.
حس کردن مهرهها و استخوانهایت
را دوست دارم، و لرزش این نرمی سفت را
و آنچه که میخواهم
دوباره و دوباره و دوباره ببوسم.
دوست دارم این و آن تو را ببوسم
دوست دارم کرکهای هراسان تنت را
نرم نوازش کنم
و آنچه بر گوشت تنمان میرود به هنگام جدا شدن
و چشمهایمان، که خردههای بزرگ عشقند،
و احتمالا لرزش تو را در زیر تنم دوست دارم
که اینهمه تازه است.