خواب میبینم
خواب میبینم دوستم نمیمیرد.
آب داخل ریههایش هواست
روی سینهاش مینشینم
دهان به دهانش میگذارم
درونش خشک است
آب برکه روی ماسهها خشک میشود.
در این خواب دوستم نمیمیرد.
فردا سیوپنج ساله میشود
هدیههایش را باز میکند
شمعها را فوت میکند
شوهرش، بچههایش، همهی ما
فوت میکنیم
هوا را نفس میکشیم، هوا را.
آب برکه داخل برکه خشک میشود.