صابون
اگر او را به دستهایم بمالم، کف میکند، جستوخیز میکند…
نرمخویی بیشتر با او نرماش میکند،
صاف، رام، نرمتر و آبش میآید
نرمخویی بیشتر جوش و خروشش را حجیمتر و مرواریدگون میکند
عجب سنگ جادویی!
بیشتر و بیشتر با آب و هوا
خوشههای انگورِ خوشبوی
انفجاری میسازد…
آب، هوا و صابون
بر هم سوار میشوند
جفتکچارکش بازی میکنند
و ترکیباتی میسازند
کمتر شیمیایی
و بیشتر فیزیکی، ژیمناستیکی، آکروباتیک
صنایع بدیعیاند؟…
چقدر میشود از صابون گفت. دقیقاً همان حرفهایی که او از خویش تا محو خویش و تحلیل کامل موضوع، میگوید. این است چیزی که مناسب من است.
***
چقدر حرف برای گفتن دارد، صابون. بگذار با شور و شوق بگوید. زیرا وقتی حرفهایش تمام میشود، نیست دیگر.
***
نوعی سنگ است صابون که نمیگذارد طبیعت بغلتاندش: در دستهای آدمی میلغزد و پیش چشمتان آب میشود کمکم، با آب نمیغلتد اما.
نکته همینجاست که آن را بین انگشتهایمان بگیریم و با مقدار مناسبی آب آنقدر سربهسرش بگذاریم که در او واکنشی پرحجم و مرواریدگون برانگیزیم…
برعکس، اگر آن را در آب بگذاریم از پریشانی میمیرد.
***
او نوعی سنگ است اما (بله! یک ــ نوع ــ سنگ اما) نمیگذارد که نیروهای طبیعت یکسویه با او رفتار کنند: از بین انگشتها میلغزد و میدود و پیش چشمها کمکم آب میشود.
پیش چشمها آب میشود اما نمیگذارد او را بغلتانند.
***
در طبیعت هیچچیز قابل مقایسه با صابون نیست. نه سنگریزه، نه قلوهسنگ خیلی لغزان و صاف، چیزی که واکنش آن در انگشتهایت، اگر بخواهی بگیری، وقتی که با مقدار مناسبی آب میمالیاش، حجیمتر و مرواریدگون شدن باشد و آبش جاری شود، خوشههای خوشبوی انگور انفجاری بسازد.
دانههای انگور توخالی، انگورهای انفجاری از صابون
متراکم شده.
حبابهایی در هوا، حبابهای بر آب و دور انگشتانت.
هرچند در ابتدا او آرمیده و آسوده است، راکد و بیشکل در ظرف، انرژی در دستهای صابون نهفته است تا به ارادهی ما پاسخ گوید، نرمخویی در استفاده از آب یا سوءاستفاده از آب با حداقل شرح و تفصیل.
اینگونه است که ما از واژه به معنا میلغزیم با مستی شفاف، بلکه سرخوشی شادمانه، نوعی گرمی و طراوت شفافِ رنگینکمانی که حاصل آن دستهایی پاکتر از پیش است، زمانی که این تجربه را آغاز کردیم.
***
صابون نوعی سنگ است، اما نه طبیعی: حساس، مستعد و پذیرا، پیچیده.
او شأن و مقام ویژهای دارد.
او بسی دور از لذتجویی (یا دستکم وقتگذرانی) از غلتیدهشده با نیروهای طبیعت، از بین انگشتها میلغزد، و پیش چشمها آب میشود، به جای آنکه بگذارد به شکلی یکسویه آب او را بغلتاند.