صابون | فرانسیس پونژ

reference: https://www.pinterest.com/
شعر جهان ــ چقدر می‌شود از صابون گفت. دقیقاً همان حرف‌هایی که او از خویش تا محو خویش و تحلیل کامل موضوع، می‌گوید. این است چیزی که مناسب من است. / چقدر حرف برای گفتن دارد، صابون. بگذار با شور و شوق بگوید. زیرا وقتی حرف‌هایش تمام می‌شود، نیست دیگر. / نوعی سنگ است صابون که نمی‌گذارد طبیعت بغلتاندش: در دست‌های آدمی می‌لغزد و پیش چشم‌تان آب می‌شود کم‌کم، با آب نمی‌غلتد اما. / نکته همین‌جاست که آن را بین انگشت‌هایمان بگیریم و با مقدار مناسبی آب آنقدر سربه‌سرش بگذاریم که در او واکنشی پرحجم و مرواریدگون برانگیزیم…/ برعکس، اگر آن را در آب بگذاریم از پریشانی می‌میرد.

صابون

اگر او را به دست‌هایم بمالم، کف می‌کند، جست‌و‌خیز می‌کند…

نرمخویی بیشتر با او نرم‌اش می‌کند،

صاف، رام، نرم‌تر و آبش می‌آید

نرمخویی بیشتر جوش و خروشش را حجیم‌تر و مرواریدگون می‌کند

عجب سنگ جادویی!

بیشتر و بیشتر با آب و هوا

خوشه‌های انگورِ خوشبوی

انفجاری می‌سازد…

آب، هوا و صابون

بر هم سوار می‌شوند

جفتک‌چارکش بازی می‌کنند

و ترکیباتی می‌سازند

کمتر شیمیایی

و بیشتر فیزیکی، ژیمناستیکی، آکروباتیک

صنایع بدیعی‌اند؟…

چقدر می‌شود از صابون گفت. دقیقاً همان حرف‌هایی که او از خویش تا محو خویش و تحلیل کامل موضوع، می‌گوید. این است چیزی که مناسب من است.
***

چقدر حرف برای گفتن دارد، صابون. بگذار با شور و شوق بگوید. زیرا وقتی حرف‌هایش تمام می‌شود، نیست دیگر.
***

نوعی سنگ است صابون که نمی‌گذارد طبیعت بغلتاندش: در دست‌های آدمی می‌لغزد و پیش چشم‌تان آب می‌شود کم‌کم، با آب نمی‌غلتد اما.

نکته همین‌جاست که آن را بین انگشت‌هایمان بگیریم و با مقدار مناسبی آب آنقدر سربه‌سرش بگذاریم که در او واکنشی پرحجم و مرواریدگون برانگیزیم…

برعکس، اگر آن را در آب بگذاریم از پریشانی می‌میرد.

***

او نوعی سنگ است اما (بله! یک‌ ــ نوع‌ ــ سنگ‌ اما) نمی‌گذارد که نیروهای طبیعت یک‌سویه با او رفتار کنند: از بین انگشت‌ها می‌لغزد و می‌دود و پیش چشم‌ها کم‌کم آب می‌شود.

پیش چشم‌ها آب می‌شود اما نمی‌گذارد او را بغلتانند.

***

در طبیعت هیچ‌چیز قابل مقایسه با صابون نیست. نه سنگریزه، نه قلوه‌سنگ خیلی لغزان و صاف، چیزی که واکنش آن در انگشت‌هایت، اگر بخواهی بگیری، وقتی که با مقدار مناسبی آب می‌مالی‌اش، حجیم‌تر و مرواریدگون شدن باشد و آبش جاری شود، خوشه‌های خوشبوی انگور انفجاری بسازد.

دانه‌های انگور توخالی، انگورهای انفجاری از صابون

متراکم شده.

حباب‌هایی در هوا، حباب‌های بر آب و دور انگشتانت.

هرچند در ابتدا او آرمیده و آسوده است، راکد و بی‌شکل در ظرف، انرژی در دست‌های صابون نهفته است تا به اراده‌ی ما پاسخ گوید، نرمخویی در استفاده از آب یا سوءاستفاده از آب با حداقل شرح و تفصیل.

این‌گونه است که ما از واژه به معنا می‌لغزیم با مستی شفاف، بلکه سرخوشی شادمانه، نوعی گرمی و طراوت شفافِ رنگین‌کمانی که حاصل آن دست‌هایی پاک‌تر از پیش است، زمانی که این تجربه را آغاز کردیم.

***

صابون نوعی سنگ است، اما نه طبیعی: حساس، مستعد و پذیرا، پیچیده.

او شأن و مقام ویژه‌ای دارد.

او بسی دور از لذتجویی (یا دست‌کم وقت‌گذرانی) از غلتیده‌شده با نیروهای طبیعت، از بین انگشت‌ها می‌لغزد، و پیش چشم‌ها آب می‌شود، به جای آنکه بگذارد به شکلی یک‌سویه آب او را بغلتاند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.