مثل | رمکو کامپرت

reference: http://www.fubiz.net/2019/09/17/powerful-and-sublimated-bodies-by-francorama/12-41/
رمکو کامپرت (زادهٔ ۲۸ ژوئیه ۱۹۲۹ – درگذشتهٔ ۴ ژوئیه ۲۰۲۲) نویسنده، شاعر و مقاله‌نویس هلندی متولد لاهه بود. پدرش یان کامپرت، نویسنده و شاعر، و مادرش جوکی برودلت بازیگر بودند که در سه سالگی رمکو از هم جدا شدند و او بسته به شرایط گاهی با یکی از والدینش و گاهی با پدربزرگ و مادربزرگش زندگی می‌کرد. پدرش در سال ۱۹۴۳ در یک اردوگاه کار اجباری نازی ها، درگذشت. رمکو بعد از آن با مادرش زندگی می‌کرد. آنها پس از جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵، پس از گذراندن سه سال در شهر اِیپ در هلند، به آمستردام بازگشتند. رمکو در آمستردام، تحصیلات متوسطه را در لیسیوم آمستردام آغاز کرد و گهگاه برای روزنامهٔ مدرسه مقاله می‌نوشت یا کمیک می‌کشید. با گذشت سال‌ها، او کلاس‌های بیشتری را رها می‌کرد و زمان زیادی را در سینما، کلوپ‌های جاز یا میخانه‌ها می‌گذراند. او در نهایت بدون فارغ‌التحصیلی مدرسه را ترک کرد و با رودی کوسبروک، دوست مدرسه‌اش، مجلهٔ براک را در می ۱۹۵۰ تأسیس کرد. کامپرت بین سال های ۱۹۴۹ و ۱۹۵۲ برای مجلهٔ هلندی ماندریل و هت پارول و در دههٔ ۱۹۷۰ برای Haagse Post کاریکاتور می‌کشید. تا پایان دهه ۱۹۷۰، او خیلی کم نوشته بود و علتش را اینگونه توضیح می‌داد: «برای سالها نمی‌توانستم بنویسم. حوصله نداشتم. نسبت به آن احساس دفع فیزیکی داشتم. به آن فکر کردم، اما با شک و تردید فلج شدم». او نویسندگی را در سال ۱۹۷۹ از سر گرفت و در سال ۱۹۸۵ «اقدام سومبرمن» را نوشت. از سال ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۵، کامپرت در سراسر هلند و خارج از آن در نمایشنامه‌های تئاتر که به همراه یان مولدر (نویسنده و بازیکن سابق فوتبال) خلق کرده بود، بازی می‌کرد. نمایش‌های آنها بر اساس هر دو آثار ادبیشان بود. این نویسندهٔ هلندی در سال ۱۹۹۵، رمان پرفروش خود «زندگی شگفت‌انگیز است» را در رادیو خواند. هلندی‌های نسل‌های قدیمی‌تر به احتمال زیاد نام او را با CaMu مرتبط می‌دانند، همکاری بین کامپرت و یان مولدر که از سال ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۶ ستون‌های صفحهٔ اول روزنامهٔ ملی«روزنامهٔ‌ مردم» را می‌نوشتند. این ستون‌ها در پایان هر سال در کتابی به نام CaMu ؛ «بررسی سالانهٔ رمکو کامپرت و یان مولدر» جمع‌آوری می‌شدند.

مثل

مثل بارانی نرم
مثل عبور آرام قایقی تفریحی
در بامدادان از کنار نی‌ها و قورباغه‌ها
و سایه‌ی گاوها
و آسیاب‌های بادی نقاشی‌شده با مدادِ سفید
و بخار نقره‌ای بر فرورفتگی‌های دبه‌های شیر
عبور اردک‌های خواب آلود از شهرهای در حال توسعه
و سنگ‌های قدیمی دیوارچین‌های کوتاه اسکله
مثل پایین رفتنِ پرنده‌ی دریایی در آب تیره
هیجان‌های بندبازی بر روی بند
چشم‌های بسته‌ی اتاق‌های زیر شیروانی
آرامش خانه‌ی در خواب
مثل بی قراری خانه‌ای که خواب می‌بیند…..

 

مثل ماهی‌های خونین در سبدهای بازار
دهان پُرکار یک گلفروش
پاهای گریزان دو جوان
که بسته‌ای شکلات دزدیده‌اند
ابروهای مغرور دخترها
که موهایشان را فر زده‌اند
حلقه‌های دور چشم فروشنده‌ی ساعت‌های مچی
مثل یک کتاب خیلی قدیمی
یک مجله‌ی تازه‌چاپ
زیبا مثل دسته‌ی دوچرخه‌ی مسابقه‌ای….

 

مثل بوی روزنامه‌ی صبح
لیوان کوچک آب در قهوه‌خانه‌ی هلندی
راه رفتن نرم گارسون
جرینگ‌جرینگ شادِ صندوق پول براق
مثل انگشتان لرزان رنگ‌پریده‌ی یک الکلی….

 

ست بدنِ تو.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.