کت او | روتخر کوپلاند

reference: pinterest.com
آنجا ایستادم و حس کردم از آستین‌ها / و هنگام بستن دگمه‌ها که چقدر مرده بود / و نوجوانی‌ام چقدر دور بود / پیر و ضعیف خواهم شد / در این چین‌ها پوستم آویزان خواهد شد / بروی دست‌هایم.

کت او

پدرم، ــ ج ــ تازه مرده بود
وقتی که مادرم، ــ آ ــ
به آرامی کتِ جدیدش را
از جالباسی برداشت، گفت:
بپوش، پدرت از داشتن آن شاد بود

آنجا ایستادم و حس کردم از آستین‌ها
و هنگام بستن دگمه‌ها که چقدر مرده بود
و نوجوانی‌ام چقدر دور بود
پیر و ضعیف خواهم شد
در این چین‌ها پوستم آویزان خواهد شد
بروی دست‌هایم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.