من این را به تو گفتم | پل الوار

reference: pinterest.com
شعر جهان ــ من این را به تو گفتم، به‌خاطر ابرها. / من این را به تو گفتم به‌خاطر درخت دریا، / به‌خاطر هر خیزاب، به‌خاطر پرندگان شاخ و برگ‌ها، / به‌‌خاطر سنگریزه‌های صدا، / برای دست‌های آشنا، / به‌خاطر چشمی که چهره یا چشم‌انداز می‌گردد، / و خواب، آسمان را به رنگ او در‌می‌آورد / به‌خاطر شبی که لاجرعه نوشیدیم، / به‌خاطر نرده‌های راه‌‌ها، / به‌خاطر دریچهٔ گشاده، پیشانی باز، / من این را به تو گفتم، به‌خاطر اندیشه‌های تو، گفتار تو / هر نوازشی، هر اعتمادی پس از مرگ دوباره پا به جهان می‌نهند.

من این را به تو گفتم

من این را به تو گفتم، به‌خاطر ابرها.
من این را به تو گفتم به‌خاطر درخت دریا،
به‌خاطر هر خیزاب، به‌خاطر پرندگان شاخ و برگ‌ها،
به‌‌خاطر سنگریزه‌های صدا،
برای دست‌های آشنا،
به‌خاطر چشمی که چهره یا چشم‌انداز می‌گردد،
و خواب، آسمان را به رنگ او در‌می‌آورد
به‌خاطر شبی که لاجرعه نوشیدیم،
به‌خاطر نرده‌های راه‌‌ها،
به‌خاطر دریچهٔ گشاده، پیشانی باز،
من این را به تو گفتم، به‌خاطر اندیشه‌های تو، گفتار تو
هر نوازشی، هر اعتمادی پس از مرگ دوباره پا به جهان می‌نهند.

از دفتر:‌«عشق، شعر»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.