اجتماع نقیضین

 

«و من ای برادران چون به نزد شما آمدم، نیامدم با فضیلت کلام و حکمت بلکه شما را از اِعلامِ خدا آگاه سازم، زیرا که عزم چنین بود که چیزی ندانم در میان شما جز عیسای مسیح و همان را مصلوب. و من در ضعف و ترس و لرزش بسیار نزد شما می‌بودم و کلام من و ندای من به سخنان دلپسند انسانی نبود بلکه به برهان و تأثیر روح بود، تا که نباشد ایمان شما در حکمت انسانی بلکه در قدرت خدایی باشد.» (نامۀ لول پولس حواری به قرنتس [قرنتیان]، ۱ ـ ۵: ۲. ترجمۀ فاضل‌خان همدانی). ایمان چیست؟ پاسخ پل تیلیش: تعلق خاطر غایی و مطلق! این پرسش که «ایمان چیست؟» از مقولۀ امور ایمانی‌ست یا از مقولۀ انسانی‌سازیِ آنچه بناست انسان را از دایرۀ «کلام و حکمت» فرا بَرَد؟ همۀ آنچه پولس حواری در نامه‌هایش چونان اساس ایمان مسیحی پایه‌گذاری می‌کند، در ذات خود «پادفلسفی»ست. پولس استدلال نمی‌کند؛ شعله‌ای در دست دارد، آن را به مردمان سرایت می‌دهد. هرکه سوخت، مؤمن است، هرکه گرمایی فقط حس کرد، ممکن است روزی مؤمن شود، هرکه هیچ‌چیز حس نکرد، از دایره بیرون است. به بیان بدیو، برای پولس همین کافی‌ست که امری واقع شده است: فرستادن پسر از جانب پدر. هر سخن دیگری که از او می‌شنویم پایه و مایه‌اش همین رخداد است. و این «گزاره» نیست، «ایمان» است و «ایمان»، «رخداد» است. هرکه می‌پذیرد، در سوی رستگاران، هرکه نمی‌پذیرد در سوی گمراهان. به تبیین و شرح استدلالی و فلسفی نیاز ندارد. نیاز ندارد کسی را قانع کند. شعر نیست، از مقولۀ التذاذ زیبایی‌شناختی نیست. مسیر پولس به آدمیان یک‌طرفه‌ست. پرسش امری انسانی‌ست، او از پدر و پسر سخن می‌گوید و رخدادی که عامل آن پدر و پسرند. با این وصف، توصیف فلسفی بدیو از پولس چه مقصودی را دنبال می‌کند؟ «پولس = رخداد». کتاب بدیو قرار است به این پرسش از رهگذر پولس حواری پاسخ دهد: «چگونه باید ازنو نظریه‌ای درباب سوژه بنیاد نهیم که هستی سوژه را تابع بُعد تصادفی رخداد و نیز تابع حدوث ناب کثرت وجود می‌سازد، آن هم بدون قربانی کردن مضمون آزادی؟» ایدۀ مخاطره‌آمیزی‌ست. آیا جمع «پولس» و «مضمون آزادی»، بی‌آنکه معنای یکی از آنها قلب شود (پل بشود ماتریالیست، یا آزادی بشود خلاصی انسان از مفهوم انسانیِ انسان) ممکن است؟


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.