ضدِ یادنامه
لابد در قفسهٔ کتابفروشیها و کتابخانهها جشننامهها و یادنامهها و ارجنامههایی دیدهاید که آنقدر قطور هستند که جلد کالیکو/گالینگور لازم داشته باشند تا بتواند آن عطف چهارپنجسانتی را نگه دارد. عزا و بانگِ واویلا و اغراق از فنون صنعت «یادنامه» است که هم اجتماع و هم بازار ادبیات به خواننده و نویسنده حقنه میکند. در یادنامه قرار نیست با شهروندی مواجه شوید که در زمینهای یا زمینههایی کوشیده است و دستاوردهایی داشته است و خطاهایی کرده است و در یک کلام، زندگی کرده است. معمولاً از بای بسمالله تا تای تمّت یکدو جین جملهٔ تکراری خواهید یافت که در دُزهای گوناگون به رگهای متنهای معمولاً طویل تزریق میشود. اصل نخست: هرچه دُز بالاتر، ارادت و اخلاص نویسنده بالاتر. از لوازمالتحریر: نویسنده یا نویسندگان پابهسنّی که معمولاً جزو یادنامهنویسانند تقریظی در تجمیدِ قد و بالا و زحمت و مایهٔ یادنامه و یادنامهجمعکن مینویسند. بهقولی، بازار خودش خودش را تنظیم میکند. ملاط لازم: مجموعهای از مقالات صدیپنجاه پیشترمنتشرشده و مقالاتی فوریفوتی و چند مقالهٔ دیگر + مقالهٔ گردآورنده در هیئت مقدمه. تا پیش از گرانیِ کاغذ و جوهر بودند ناشرانی که انگار نذر سالانه داشتند که اِن عنوان یادنامه هوا کنند. بخشی از تیراژ را ارشاد میخرید، بخشی را خودِ نویسندگان و فکوفامیل و بخشی را بستگان و خویشاوندان مرحوم مغفور و تعدادی را هم علاقهمندانِ زندهیاد و یادنامهنویسها. تناسب نسبی عرضه و تقاضا بهنیروی کاغذ ارزانِ سهمیهای. این صنعت بههرحال به حیاتش ادامه میدهد و اینجا و آنجا در قفسهها به یادنامهها برخواهیم خورد، دستکم تا زمانی که در مجلّات فرهنگیْ بخش «یاد درگذشتگان» صفحه سیاه میکند.
«من بامدام سرانجام » از شماری از این قواعد سرپیچی کرده است: بخشی از مقالات در نقد شاملوست، بخشی در تحلیل آثارش. جوخهٔ تقریظنویس ندارد. سهم ارشاد ندارد. عمدهٔ مقالاتش اولبار در همین کتاب آمده است. گردآورنده خود از محققان آثار و آراء شاملوست. به همین دلیل دانسته که سراغ چهرهای رفته است که خیلی در چارچوب صنعت یادنامه نمیگنجد و چنان یادنامههایی بر هیبتش زار میزند. مهمترین نقدها بر آثار و کارهای شاملو در این کتاب جمع است. تعدادی از رفقایش از روزگاری که از سر گذراندهاند نوشتهاند و یکدو تن هم حرص و هراس سالها را در چند صفحه چکاندهاند. اینها یک «ضد یادنامه» ساخته است در سنّت و صنعت نشر، کمسابقه.