تئاتر، جیغ و طاعون
آنتونن آرتو در سال ۱۹۳۳ طی یک سخنرانی با عنوان «تئاتر و طاعون» در دانشگاه سوربن، پس از آنکه متوجه شد که حضار از حرفهایش سر درنمیآورند، از کوره در رفت و کوشید که با جیغ زدن و فریاد کشیدن نمونهای از تئاتر قساوت را اجرا کند. آنائیس نینِ رماننویس که در آن جلسه حضور داشت، بعدها اجرای آرتو را چنین توصیف کرد: «اضطراب چهرهاش را از شکل انداخت، چنانکه میتوانستی عرق ریختناش را ــ که موهایش را مرطوب میکرد ــ ببینی. چشمهایش گشاد شد، عضلاتش شل شد، و انگشتهای دستش میکوشیدند تا انعطافپذیری خود را حفظ کنند. حرکاتش باعث میشد که احساس کنی گلویت میسوزد، درد داری، تب و دلآشوب. [آرتو] عذاب میکشید. جیغ میزد. هذیان میگفت. در حال اجرای مرگ خودش بود، تصلیب خودش.»
آرتو دلبستهی بافت و مدولاسیون و طنین شنیداری جیغ زدن در اجرای تئاتر بود. بهواقع مزیت تئاتر قساوت را آنطور تصور میکرد که در آن نیروی بالقوهٔ جیغ در متزلزل کردن استبدادِ گفتار و تبدیل صدا به نیرویی ازلی، به مرحلهی ممکن شدن برسد. بهقول میشل روبین، تئاتر قساوت چنین بود: «بیرون کشیدن دل و رودهی بدن و خلق یک بدن صوتی جدید که از حدگذاریهای گوشت و پوست رها شده.» آرتو گمان میکرد که معماری صوتی جیغ در پیوند با مفهوم بدن بدون اندام قرار دارد که آن هم اتفاقاً محصول ذهن خودش بود. یعنی بُعد جدیدی از بدن که در برابر هر نوع سازماندهی ارگانیستی مقاومت میکند و زبان مفصلبندی نشدهی آن بیشتر به زوزه کشیدن شبیه است تا به زبانی که مفاهیم مشخص را منتقل میکند: «بدن بدون اندام در وضعیتیست که بدن از اندامها به تنگ آمده و میخواهد آنها را دور بریزد یا از دست بدهد. یک حرکت دستهجمعی طویل و کشیده.»
در هر حال، کتاب تئاتر و همزادش بیانیهای دربارهی «این بدن» است. دربارهی تئاتر قساوت و مهمتر از اینها، بینشیست عمیق در پیوند با زندگی و با انسان.