بیایید کمی رمان بنوازیم!

بیایید کمی رمان بنوازیم!

 

اگر به شما بگویند رمانی نوشته شده که از اتاق‌های نمور و دالان‌های مخوف و تاریک شوروی استالینی آغاز می‌کند و به آخرین دستاوردهای فیزیک مدرن در قرن بیست و یکم می‌رسد نظرتان چیست؟ داستان یک نقاش روس که آرزو داشته داوینچی شود اما سر از اداره‌های سانسور شوروی درآورده و از هنرش برای حذف چهره‌های مغضوب حکومت در تصاویر استفاده می‌کند، با سفری رنگارنگ و طولانی به یک سفینهٔ فضایی خواهد رسید که مشغول خروج از منظومهٔ شمسی است. آیا این یک داستان علمی‌ ــ تخیلی است؟ نه. یک داستان «واقع‌گرا»ست. حتماً با خود می‌گویید چنین طرحی به‌طور قطع شکست خواهد خورد.
تازه همه‌اش همین نیست. اگر به شما بگویم نویسنده این رمان را تکه‌تکه کرده و در قالب آهنگ‌های یک نوار کاست آن‌ را نوشته چه؟ اگر بگویم قطعات رمان از هم جدا هستند، هر یک شروع، میانه، پایان و پی‌رنگ خود را دارند و تنها با تعدادی تصویر و شخصیت به هم متصل می‌شوند؛ یا اگر بگویم ساختار کتاب دقیقاً مانند یک آلبوم موسیقی است: دو روی الف و ب دارد با یک میان‌پرده. شبیه منشوری که تاریخ صد سالهٔ روسیه را به ۹ رنگ مختلف تجزیه می‌کند. نُه بار شروع می‌شود، پی‌رنگی تازه طرح می‌ریزد و نُه بار پایان می‌یابد: «تاریخ اشتباهی است که تا ابد تصحیحش می‌کنیم». اگر این‌ها را بگویم مطمئن خواهید شد که این طرحی است قطعاً ناکام و شکست‌خورده و احتمالاً بسیار شگفت‌زده و متعجب خواهید شد اگر به شما بگویم: نه! این طرح شگفت و غریب نه‌تنها شکست نخورده، که حتی شجاعت نویسنده‌اش را در بهترین حالت ممکن به نمایش گذاشته است: یک رمان تکان‌دهنده و جذاب که در عین حال یک کلاس داستان‌نویسی عالی است. نمی‌توانید بپذیرید؟ امتحان کنید.
ترجمهٔ کتاب هم کاملاً قابل قبول و خواندنی است و هیچ‌جا خواننده را به درد سر نمی‌اندازد.


کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.