اسیران خاموش
«عملیات نجات» ما را به یاد نجات جان انسانهای گرفتارِ سیل، زلزله، آتشسوزی یا بمباران میاندازد و رویارویی امدادگران با انسانهای آسیبدیده و شنیدن ناله و فریاد.
اما در سال ۱۹۴۵ عملیات نجات آغاز میشود و از ناله و فریاد خبری نیست، چون هدف از این عملیات، نجات هنر انسانهاست نه خود آنها. ناجیان به جستوجوی تابلوهای نقاشی برخاستهاند. تابلوهایی که نازیها در مخفیگاههای مینگذاریشده پنهان کردهاند تا اگر شکست خوردند آثار هنرمندان در گورستان تاریخ دفن شود. آنها هم گور انسانها را کنده بودند و هم گور هنر را.
در ماه مه سال ۱۹۴۵ صدها هواپیمای بمبافکن بریتانیا و امریکا، درِسدن، شهر هنر، را ویران کردند. مدتی بعد «لیانید والینسکی»، نقاش و کارشناس هنری، و چند تن از نظامیان شوروی وارد درِسدن شدند تا به جستوجوی آثار هنری بپردازند. کتاب «هفت روز» روایت عملیات نجات تابلوهای نقاشی است از زبان والینسکی. او و همکارانش موفق میشوند تابلوهای محبوس را نجات دهند. تابلوهای پنهانشده در برجی دورافتاده، در اعماق معدن، در تونلها، دخمهها، قلعهها و حتی در چاههای عمیق پر از اسکلت مبتلایان به طاعون!
گروه نجات با دیلم، کلنگ، مشعل و مینیاب، اما بیشتاب و بهدقت کار میکنند. به آنها هشدار داده شده: «اگر اتفاقی بیفتد بشریت هرگز شما را نخواهد بخشید.»
همگام با گروه نجات در تونلها و معادن پیش میرویم. نفس در سینه حبس میشود از ترس مواجهه با بومهای پاره و قابهای شکسته. تابلوهای نقاشی را لایهای ضخیم از گردوخاک پوشانده است. خاک بهآرامی پاک و چهرهای ظاهر میشود. والینسکی به ما میگوید این تابلو اثر رافائل است، «سیستین مادونا»، مروارید گالری درِسدن. در معدنی تابلوی «دختر قناد»، اثر لیوتار، را نشانمان میدهد. شاهکار روبنسن از گور سیاه بیرون میآید. ورقهی رنگ به خاطر رطوبت همچون دملی کوچک بر زلف طلایی بَتشَبَع چین خورده و ورآمده است.
والینسکی راهنمای باحوصلهایست که هم تاریخچهی نقاشی را برایمان میگوید، هم زندگی و سبک کار نقاشان را.
روایت به پایان میرسد، اما آثار درخشان نقاشان همچنان پیش چشمان ماست. آثار ارزشمند هنرمندانی چون رامبراند، رافائل، بِلاسکِس، لیوتار، ورمر، تیسیان و کورِجّو.
«به راستی اگر نویسندگان و هنرمندان نبودند ما از قرون گذشته چه داشتیم جز تاریخ لشکرکشی و کشتوکشتار؟»