چشمانداز با رودخانه خود را بر من میگسترانند
چشمانداز با رودخانه خود را بر من میگسترانند،
رودخانه دشتها را به جایی میبرد که
چشمهایم باید خود را آنجا رها کنند
بدون تغییر زیر پاهایم باز میگردنند
تفاوتی میان رفتن و بازگشتن نیست
اینجا چیزی کم نشده، چیزی اضافه نشده
اینجا هیچ اتفاقی نیفتاده است
همهی این سالها که اینجا نشسته بودم، دیدم
چگونه آشنای نادیده به ناآشنایی تبدیل شد،
و از آن بازگشت.