ققنس
ققنس یعنی زوج، آدم و حوا، که هست و نیست نخستین
من به راهت آخرینم:
آخرین بهار، آخرین برف،
نبرد آخرین برای آن که نمیرم
و اینک ما، پستتر و برتر از همیشه،
در آتش عذاب ما همه چیز هست:
میوهٔ کاج و شاخهٔ تاک
ولی نیز گلهایی تندتر از آب،
لجن و شبنم
شعله در زیر پای ما است
شعله تاج ما است
در زیر پای ما حشرهها، پرندگان و آدمیزادگان
پرواز خواهند کرد
کسانی که میپرند خواهند نشست
آسمان روشن است و زمین تیره
اما دود به آسمان برمیخیزد
آسمان همهٔ آتشهای خود را از دست داده است،
شعله به روی زمین مانده است.
شعله ابر دل است و همهٔ شاخههای خون
او آهنگ ما را زمزمه میکند
شعله بخار زمستانمان را ناپدید میسازد
شبانه و منفور، غم شعلهور شد
خاکسترها شادمانه و زیبا گل دادند
ما همیشه به شامگاه پشت میکنیم
همهچیز سپیدهفام است
از دفتر «ققنس»