بلاروس | والژینا مورت

reference: https://www.youngpoets.eu/en/poets/mort-valzhyna/
شعر جهان ــ والژینا مورت (زادهٔ ۱۹۸۱، مینسک، بلاروس)، شاعر بلاروسی است که اکنون در ایالات متحده زندگی می‌کند. اولین کتاب شعر او، «من به نازکی مژه‌های تو هستم» در بلاروس در سال ۲۰۰۵ منتشر شد. در سال ۲۰۰۴، او جایزهٔ «کریستال ویلنسیا» را برای بهترین اجرای شعر در اسلوونی دریافت کرد. مورت در سال ۲۰۰۵، بورسیهٔ تحصیلی Gaude Polonia در لهستان، و در سال ۲۰۰۶، بورسیهٔ نویسندگی از Literarisches Colloquium آلمان را اخذ کرد. اولین اثر او در امریکا «کارخانهٔ اشک» (۲۰۰۸)، نخستین شعر بلاروسی/انگلیسی منتشر شده‌اش در ایالات متحده بود که توسط الیزابت اوهلکرز رایت و فرانتس رایت (شاعر برندهٔ جایزه پولیتزر) از بلاروسی ترجمه شد. «مجموعهٔ بدن» (۲۰۱۱) جدیدترین کتاب شعر او و اولین مجموعه‌شعر او است که به‌طور کامل به زبان انگلیسی سروده شده است. مورت در دانشگاه دولتی زبان‌شناسی مینسک تحصیل کرد. او کارشناسی ارشد خود را در هنرهای زیبا در نویسندگی خلاق از دانشگاه آمریکایی دریافت کرد. مورت که در سراسر اروپا به خاطر اجراهای زنده‌اش شناخته شده است، به صراحت تلاش می‌کند تا هویت روشنی را برای بلاروس و زبان آن بازگرداند. مورت جوانترین شاعری است که تصویرش روی جلد مجلهٔ «شاعران و نویسندگان» چاپ شده است. در سال ۲۰۰۹، او در جشنواره بین‌المللی شعر در روتردام شرکت کرد. او در سال ۲۰۲۱ برندهٔ «جایزه شعر گریفین» در بخش بین‌المللی، برای موسیقی «مردگان و رستاخیز» شد.

بلاروس

حتی مادرانمان نمی‌دانند که ما چطور به دنیا آمدیم
چطور پاهایشان را باز کردیم و به این دنیا خزیدیم
آن‌طور که از ویرانه‌های بعد از بمباران بیرون می‌خزی
نمی‌توانیم بگوییم کدام‌مان دختر و کدام پسر است
ما کثافت بلعیدیم، به خیال اینکه نان است
و آینده‌مان
بند بازی است بر روی نخ نازکی از افق
که با سرعتی بالا برنامه اجرا می‌کند
این ماده‌سگ

در سرزمینی بزرگ شدیم که
اول بر درت با گچ علامت می‌زنند
سپس در تاریکی ارابه‌ای می‌رسد
و دیگر کسی تو را نمی‌بیند
اما در این ماشین‌ها نه مرد مسلحی است
نه دوره‌گردی با داس
این شیوه‌ایست که عشق دوست می‌دارد به دیدار ما بیاید
و ما را پوشیده برباید

ما کاملأ آزادیم
اما فقط در توالت‌های عمومی
که با کمی پول خورد دیگر کسی اهمیت نمی‌دهد ما چه می‌کنیم
با گرمای تابستان و برف جنگیدیم
وقتی کشف کردیم که ما خود زبانیم
زبان از حلقوم‌مان کشیدند، و ما شروع کردیم با چشم حرف‌زدن
و وقتی چشمان‌مان را بیرون کشیدند، با دستان‌مان حرف زدیم
و وقتی دستان‌مان را قطع کردند با انگشتان پای‌مان حرف زدیم
و وقتی به پاهای‌مان شلیک کردند، با سر اشاره کردیم که بله
و با تکان سر فهماندیم که نه. و وقتی که سرمان را زنده خوردند
به شکم مادران خفته‌مان باز پس خزیدیم
انگار که به پناهگاه‌های بمباران
تا دوباره زاده شویم

و آنجا در افق بندباز آینده‌ی ما
از میان حلقه‌ی آتش خورشید
می‌گذشت ..

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.