موزه‌ی هنرهای زیبا | دبلیو. اچ. آدن

reference: pinterest.com
شعر جهان ــ آن­ها درباره‌­ی رنج اشتباه نمی‌­کردند، / دیرینه­‌نگارهای بزرگ؛ چه نیک دریافتند / جایگاه انسانی را؛ و چگونگی وقوع­ش را / زمانی که فرد دیگری می­‌خورد یا پنجره‌­ای را می‌­گشاید، یا عجولانه راه خود را در پیش می‌­گیرد. / وقتی سالخورده­‌ها، متواضعانه و شورمندانه در انتظارِ / میلاد معجزه­‌آسایی هستند، همواره باید / کودکانی باشند که معجزه­‌گون نباشند، و / با تکه چوبی، در آبگیر یخ­‌بسته سر بخورند: / آن­ها هرگز فراموش نمی‌­کنند / که حتی شهادت خوفناک نیز باید مسیر خود را طی کند...

موزه­‌ی هنرهای زیبا

آن­ها درباره‌­ی رنج اشتباه نمی‌­کردند،
دیرینه­‌نگارهای بزرگ؛ چه نیک دریافتند
جایگاه انسانی را؛ و چگونگی وقوع­ش را
زمانی که فرد دیگری می­‌خورد یا پنجره‌­ای را می‌­گشاید، یا عجولانه راه خود را در پیش می‌­گیرد.
وقتی سالخورده­‌ها، متواضعانه و شورمندانه در انتظارِ
میلاد معجزه­‌آسایی هستند، همواره باید
کودکانی باشند که معجزه­‌گون نباشند، و
با تکه چوبی، در آبگیر یخ­‌بسته سر بخورند:
آن­ها هرگز فراموش نمی‌­کنند
که حتی شهادت خوفناک نیز باید مسیر خود را طی کند
در هر صورت در گوش‌ه­ای، در نقطه‌­ای کور
جایی که سگ­‌ها زندگی سگی خود را دارند و اسب دژخیم
بدن مقدس خود را با یک درخت می­‌خاراند.
برای مثال، در ایکاروسِ بروگل: چگونه ورق برمی­‌گردد
تقریبا خطر رفع شده بود؛ شاید کشاورز
صدای افتادن چیزی به درون آب را شنیده بود، فریاد خاموش‌شده‌­ای،
اما آن­قدر مهم نبود که کشاورز دست کشد از شخم زدن؛ آفتاب با بی­‌اعتنایی می­‌تابید
بر پاهای سفیدی که در آب سبز رنگ محو می‌­شدند؛
و حتما مسافران کشتی اشرافی زیبا چیزی شگفت‌­انگیز دیده‌­اند، پسری که از آسمان فرو می­‌افتاد،
آن­ها باید به جایی می‌­رفتند، بنابراین به­‌آرامی به راه خود ادامه دادند.

 


Musée des Beaux Arts By W. H. Auden

December 1938

About suffering they were never wrong,
The Old Masters: how well they understood
Its human position; how it takes place
While someone else is eating or opening a window or just walking dully along

How, when the aged are reverently, passionately waiting
For the miraculous birth, there always must be
Children who did not specially want it to happen, skating
On a pond at the edge of the wood:
They never forgot
That even the dreadful martyrdom must run its course
Anyhow in a corner, some untidy spot
Where the dogs go on with their doggy life and the torturer’s horse
Scratches its innocent behind on a tree.
In Brueghel’s Icarus, for instance: how everything turns away
Quite leisurely from the disaster; the ploughman may
Have heard the splash, the forsaken cry,
But for him it was not an important failure; the sun shone
As it had to on the white legs disappearing into the green
Water; and the expensive delicate ship that must have seen
Something amazing, a boy falling out of the sky,
Had somewhere to get to and sailed calmly on.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.