در آن شب نیک، به آرامی وارد مشو | دیلن تامس

reference: https://www.agoodson.com/illustrator/tony-healey/
شعر ترجمه ــ دیلن مارلایس توماس (۲۷ اکتبر ۱۹۱۴ ــ ۹ نوامبر ۱۹۵۳) شاعر و نویسندهٔ ولزی بود که آثارش شامل اشعار «در آن شب نیک، به آرامی وارد مشو» و «و مرگ هیچ سلطه‌ای نخواهد داشت» و «بازی برای صداها» و نمایش صوتی «زیر چوب شیر» بود. او همچنین داستان‌ها و برنامه‌های رادیویی مانند «کریسمس کودکی در ولز» و «پرترهٔ هنرمند به‌عنوان یک سگ جوان» را نوشت. در طول زندگی خود به طور گسترده‌ای محبوب شد و این محبوبیت پس از مرگش در سن ۳۹ سالگی در شهر نیویورک همچنان باقی ماند. در سال ۱۹۳۲ مدرسه را ترک کرد تا خبرنگار روزنامهٔ ساوت ولز دیلی پست شود. بسیاری از آثار او در دوران نوجوانی به چاپ رسیدند. در سال ۱۹۳۴، انتشار «نور می شکند جایی که هیچ خورشیدی نمی‌تابد»، توجه جهان ادب را به خود جلب کرد. در لندن کیتلین مکنامارا را ملاقات کرد و در سال ۱۹۳۷ازدواج کردند و صاحب سه فرزند شدند. برای افزایش درآمد خود با تورهای خواندنی و برنامه‌های رادیویی کار می‌کرد. ضبط‌های رادیویی‌اش برای بی‌بی‌سی در اواخر دههٔ ۱۹۴۰ او را مورد توجه عموم قرار داد و اغلب توسط بی‌بی‌سی به‌عنوان صدای قابل دسترس صحنهٔ ادبی معرفی می‌شد. اولین بار در دههٔ ۱۹۵۰به ایالات متحد سفر کرد. خواندن‌هایش در آنجا درجه‌ای از شهرت را به ارمغان آورد، در عین حال رفتارهای نامنظم و نوشیدن مشروبش بدتر شد. در چهارمین سفر خود به نیویورک در سال ۱۹۵۳به شدت بیمار شد و به کما رفت و در ۹ نوامبر درگذشت و جسدش به ولز بازگردانده شد. در ۲۵ نوامبر، او در حیاط کلیسای سنت مارتین در لاگرن، کارمارتنشایر به خاک سپرده شد. اگرچه منحصراً به زبان انگلیسی می‌نوشت، اما او به‌عنوان یکی از مهم‌ترین شاعران ولزی قرن بیستم شناخته شده است. او به دلیل استفادهٔ اصیل، ریتمیک و مبتکرانه‌اش از کلمات و تصاویر مورد‌توجه است و جایگاهش به‌عنوان یکی از شاعران بزرگ مدرن بسیار مورد بحث قرار گرفته است و همچنان محبوب مردم است.

در آن شب نیک، به آرامی وارد مشو 

در آن شب نیک، به آرامی وارد مشو،
کهنسالی باید شعله‌­ور باشد و در پایان روز بخروشد؛
بخروش، بخروش در برابر مرگ نور و روشنایی.

اگرچه خردمندان در پایان زندگی­شان می‌­دانند تاریکی حق است،
زیرا واژه‌هایشان هیچ صاعقه­‌ای به­‌وجود نیاورد
آن­ها در آن شب نیک، به آرامی وارد نمی‌­شوند.

انسان­‌های خوب، در میان آخرین موج، می‌خروشند که
کارهای ناچیزشان می‌­توانست چه درخشان در خلیج سبز برقصد،
بخروش، بخروش در برابر مرگ نور و روشنایی.

انسان­‌های سرکش که خورشید را به چنگ آوردند
و پروازکنان آن را آواز کردند،
و پی می‌­برند، اگرچه دیر، در راهش عزا می‌گیرند،
در آن شب نیک، به آرامی وارد نمی­‌شوند.

انسان­‌های عبوس، نزدیک مرگ، با بینشی کورکننده می­‌بینند
چشم‌های نابینا می­‌توانند همانند شهاب­‌ها بدرخشند و خوشحال باشند،
بخروش، بخروش در برابر مرگ نور و روشنایی.

و تو، پدر، آن‌جا در آن ارتفاع حزن‌انگیز،
خواهش می‌کنم، اکنون من را نفرین کن، بیامرز با اشک‌­های خشمگین­ت.
در آن شب نیک، به آرامی وارد مشو.
بخروش، بخروش در برابر مرگ نور و روشنایی.

 


Do Not Go Gentle into That Good Night

Do not go gentle into that good night,
Old age should burn and rave at close of day;
Rage, rage against the dying of the light.

Though wise men at their end know dark is right,
Because their words had forked no lightning they
Do not go gentle into that good night.

Good men, the last wave by, crying how bright
Their frail deeds might have danced in a green bay,
Rage, rage against the dying of the light.

Wild men who caught and sang the sun in flight,
And learn, too late, they grieved it on its way,
Do not go gentle into that good night.

Grave men, near death, who see with blinding sight
Blind eyes could blaze like meteors and be gay,
Rage, rage against the dying of the light.

And you, my father, there on the sad height,
Curse, bless, me now with your fierce tears, I pray.
Do not go gentle into that good night.
Rage, rage against the dying of the light.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.