به یک زن رهگذر | شارل بودلر

reference: http://www.mutualart.com/Artist/Bruno-Landi/929CC7286B032258/Artworks
شعر جهان ــ خیابان پرهمهمه‌ی اطرافم زوزه می‌کشید / بلند و باریک، سخت عزادار و با دردی پرشکوه / زنی از کنارم گذشت، با دستانی دل‌ا‌‌نگیز / ریسه‌ی گل‌های دامنش را بلند می‌‌کرد و موزون تکان می‌داد / چالاک و شریف با ساق‌‌های تندیس‌وارش / و من در هم کوفته و لایعقل می‌نوشیدم / از چشم‌هایش، آسمانِ کبودی را که توفان به‌ پا می‌‌کرد / لطفی که سِحر می‌کرد و لذتی که از پای درمی‌آورد...

به یک زن رهگذر

خیابان پرهمهمه‌ی اطرافم زوزه می‌کشید
بلند و باریک، سخت عزادار و با دردی پرشکوه
زنی از کنارم گذشت، با دستانی دل‌ا‌‌نگیز
ریسه‌ی گل‌های دامنش را بلند می‌‌کرد و موزون تکان می‌داد

چالاک و شریف با ساق‌‌های تندیس‌وارش
و من در هم کوفته و لایعقل می‌نوشیدم
از چشم‌هایش، آسمانِ کبودی را که توفان به‌ پا می‌‌کرد
لطفی که سِحر می‌کرد و لذتی که از پای درمی‌آورد

یک آذرخش و دیگر شب! زیباییِ درگریز
که نگاهش ناگاه دوباره متولدم کرد
آیا دیگر نخواهمت دید در فراسوی زمان؟

جایی دیگر، بسیار دور، بسیار دیر، هرگز شاید
چرا که نمی‌دانم به‌کجا می‌گریزی و تو نیز نمی‌دانی من کجا می‌روم
آه! تویی که دوستت می‌داشتم، آه! تویی که می‌دانستی

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.