بهنام پیشانی بلند ژرف
بهنام پیشانی بلند ژرف
بهنام چشمانی که نگاهش میکنم
و لبی که میبوسم
برای امروز و برای همیشه.
بهنام امید مدفون
بهنام اشکهای نهانی
بهنام شکایتهای خندهدار
بهنام خندههای هراسانگیز.
بهنام خندههای در کوچه
بهنام شفقتی که دستهایمان را به هم میپیوندد
بهنام میوههایی که گلها را،
روی خاکی زیبا و خوب، میپوشاند
بهنام مردان بندی
بهنام زنان تبعیدی
بهنام همهٔ رفقا
شهدا و کشتهشدگانی که
تیرگی را گردن ننهادند.
باید خشم را رهبر شویم
و زنجیر را پاره کنیم
تا تصویر بیگناهان همهجا در تعقیب
و همهجا بهزودی پیروز را
بلند نگهداریم.
۱۹۴۳ ــ «هفت چکامهٔ عاشقانهٔ در جنگ»