اگر دوست بداری | پل الوار

شعر جهان ــ ... دستهای آشتیدهندهات میتواند / نور و خاکستر، / کوه و دریا، / دشت و شاخهسار / نر و ماده / برف و تب را / بهم متحد سازد...
اگر دوست بداری
اگر ابر عریان را
پراکنده بر همهٔ تصویرها،
دوست بداری
خون تابستانی او
لبهای زرینش را به خنده خواهد داد،
دیدگان بیکرانش را به اشک خواهد سپرد،
سنگینی گریزانش را به پرواز شورانگیز خواهد بخشید.
بهخاطر آنچه میخواهی نزدیک گردانی
چراغ سپیده را در چشمهسار بیفروز
دستهای آشتیدهندهات میتواند
نور و خاکستر،
کوه و دریا،
دشت و شاخهسار
نر و ماده
برف و تب را
بهم متحد سازد.
و گنگترین ابر،
مبتذلترین گفتار،
شیئی گمشده را ناگزیر ساز
که پر و بال بزنند
آنها را همانند دل خود ساز
و در خدمت تمامت زندگی درآر!
از دفتر: «کتاب باز»
