بوسهها ریشه میدوانند
یک شب بر بدن زنی با بوسه بذر افشاندم
دشت پیشانیاش
ساحل اطراف چشمهٔ لبهایش
تپهها و درههای سینه و گردن
خاک حاصلخیز بازو و گوسالههایش
شاخسار بوتهٔ پنبه بر کف دستان
بین شیارهای انگشتان دست و پا
پست و بالای زانو با فروچاله گودیاش.
نیمه شبی بود چندی پیش
برای بافتن قماشی از شعر نویی
به کارگاه نشستم.
وقتی که دل کوچکام راضی بود
وقتی که کاربافی تمام شد
چه دیدم؟
بر کاغذ، بوسهها جوانه زده
خوشآب و رنگترین بوستان جهان سرزده است.
هلسینکی. ۲۰۱۳.۱۱.۹