نقد ترجمهٔ مزاح بی‌پایان

نقد ترجمهٔ مزاح بی‌پایان
حتی اگر بعضی موارد را هم با اغماض بپذیریم، باز به طور متوسط هر کدام از این سه صفحه از ترجمهٔ رمان «مزاح بی‌پایان» ۱۰ ایراد داشته است؛ ضمن اینکه بخش‌های بررسی‌شده دشواری خاصی هم نداشته‌اند. این‌ها همه در کتابی هستند که به گفته‌ی مترجم ترجمه‌اش چندین سال طول کشیده و افراد مختلفی بخش‌هایی از آن را خوانده‌اند و ویراستارش هم ویرایش مقابله‌ای کرده است. عجیب‌تر اینکه ترجمه‌ی این کتاب نامزد جایزه‌ی ابوالحسن نجفی برای بهترین ترجمه‌ی سال شده است!

نقد ترجمهٔ مزاح بی‌پایان

مزاح بی‌پایان، یکی از مهم‌ترین آثار ادبیات انگلیسی قرن بیستم، چندی قبل با ترجمه‌ی معین فرخی در نشر برج منتشر شد. کتاب حدود ۱۵۰۰ صفحه است و چاپ سومش ۱ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان قیمت دارد. تبلیغات مفصل ناشر، مترجم، و اطرافیان توانسته توجه‌ها را به این اثر مهم جلب کند. شخصاً قصد خرید آن را داشتم اما تصمیم گرفتم پیش از آن، چند پاراگراف مختلف را انتخاب کنم و ترجمه‌شان را بررسی کنم تا اگر خطاهای فاحش و متعددی در آنها نبود، کتاب را بخرم.

پیش از آنکه به کتابفروشی بروم، در اینترنت جستجو کردم و نسخه‌ی نمونه‌ی سایت ناشر را یافتم. پس تصمیم گرفتم برای شروع فعلاً یک صفحه‌ی اول و دو صفحه‌ی پایانی این بخش اول کتاب (Year of Glad) را بررسی کنم تا بعد سراغ پاراگراف‌های دیگر از دیگر جاهای کتاب بروم. اما بررسی همان چند پاراگراف کافی بود.

در زیر ابتدا متن اصلی، سپس ترجمه‌ی فرخی و در نهایت جدول‌هایی می‌آیند که در ستون آخرشان ترجمه‌ی صحیح‌تر به دست داده شده است. به‌دلیل پرشماری ایرادها، از ارائه‌ی توضیح برای هر مورد چشمپوشی شده است.

* ص ۲۵

Three faces have resolved into place above summer-weight sportcoats and half-Windsors across a polished pine conference table shiny with the spidered light of an Arizona noon. These are three Deans — of Admissions, Academic Affairs, Athletic Affairs. I do not know which face belongs to whom.

سه چهره آن سوی میز کنفرانسی درخشان از نور تارعنکبوتیِ ظهر آریزونا بر فراز کتهای اسپرتِ تابستانی سبک و کراوات‌های گره‌نازک، مستقر شده‌اند. این سه تا مدیر هستند ــ مدیر امور پذیرش، امور دانشگاهی، امور ورزشی. نمی‌دانم کدام به کدام است.

 

ردیف انگلیسی معین فرخی صورت صحیح‌تر
۱ A polished pine conference table میز کنفرانسی میز کنفرانسی از چوب کاج صیقل‌خورده
۲ spidered light نور تارعنکبوتی نور عنکبوتی
۳ I do not know which face belongs to whom. نمی‌دانم کدام به کدام است. نمی‌دانم کدام چهره متعلق به کیست.

 

I have committed to crossing my legs I hope carefully, ankle on knee, hands together in the lap of my slacks. My fingers are mated into a mirrored series of what manifests, to me, as the letter X. The interview room’s other personnel include: the University’s Director of Composition, its varsity tennis coach, and Academy prorector Mr. A. deLint. C.T. is beside me.

حواسم را جمع کرده‌ام که پاهایم را امیدوارم با دقت روی هم بیندازم، قوزک بر زانو، دست‌هایم چفت هم، روی شلوار نخی‌ام. انگشت‌هایم به شکلِ ردیف اشکالِ تکرارشونده‌ای از چیزی که به چشمِ من شبیه ضربدر می‌آید در هم قفل شده‌اند. اعضای اتاق مصاحبه: دبیر بخش نگارش دانشگاه مربی باشگاه تنیسش و آقای آ. دِلینتِ پرورکتور. چ.ت. کنار من است.

 

ردیف انگلیسی معین فرخی صورت صحیح‌تر
۴ I have committed to crossing my legs I hope carefully حواسم را جمع کرده‌ام که پاهایم را امیدوارم با دقت روی هم بیندازم حواسم را جمع‌ کرده‌ام که پاهایم را روی هم بیندازم؛ امیدوارم که این کار را با دقت انجام داده باشم.
۵

۶

in the lap of my slacks روی شلوار نخی‌ام روی شلوارم روی ران‌ها
۷

۸

The interview room’s other personnel include اعضای اتاق مصاحبه دیگر اعضای اتاق مصاحبه شامل این‌ها می‌شود
۹ the University’s Director of Composition, its varsity tennis coach دبیر بخش نگارش دانشگاه مربی باشگاه تنیسش دبیر بخش نگارش دانشگاه، مربی باشگاه تنیسش
۱۰

۱۱

Academy prorector پرورکتور نایب‌رئیس آکادمی

 

* ص ۲۶

The Dean at left, a lean yellowish man whose fixed smile nevertheless has the impermanent quality of something stamped into uncooperative material, is a personality-type I’ve come lately to appreciate, the type who delays need of any response from me by relating my side of the story for me, to me. Passed a packet of computer-sheets by the shaggy lion of a Dean at center, he is speaking more or less to these pages, smiling down.

مدیر سمت چپ، مردِ زردنبوی نزاری که لبخندِ ثابتش کیفیتِ بی‌دوامِ چیزی مُهرشده بر ماده‌ای بدقلق را دارد، از آن شخصیت‌هایی است که تازگی‌ها تحسینشان می‌کنم، که به جای فرصت دادن به من که پاسخ بدهم، برداشت من از داستان را برای خودم به خودم تعریف می‌کنند. حالا که مدیر وسطی پاکتی پر از صفحه‌های پرینت‌شده را بهش داده، لبخند زده و کم‌وبیش با همان کاغذها حرف می‌زند.

 

ردیف انگلیسی معین فرخی صورت صحیح‌تر
۱۲ Lean نزار باریک(اندام)
۱۳ Nevertheless ـ در عین حال
۱۴ Personality-type شخصیت نوع شخصیت
۱۵ the type who delays need of any response from me که به جای فرصت دادن به من که پاسخ بدهم آن نوعی که نیاز به هرگونه پاسخ من را به تعویق می‌اندازد
۱۶ Shaggy lion ـ که موهای ژولیده‌ای چون یال شیر دارد

 

* ص ۴۴

The M.D. has both hands up and is patting the air to signify dispassion. He has a big blue jaw. At the only other emergency room I have ever been in, almost exactly one year back, the psychiatric stretcher was wheeled in and then parked beside the waiting-room chairs. These chairs were molded orange plastic; three of them down the row were occupied by different people all of whom were holding empty prescription bottles and perspiring freely. This would have been bad enough, but in the end chair, right up next to the strap-secured head of my stretcher, was a T-shirted woman with barnwood skin and a trucker’s cap and a bad starboard list who began to tell me, lying there restrained and immobile, about how she had seemingly overnight suffered a sudden and anomalous gigantism in her right breast, which she referred to as a titty; she had an almost parodic Québecois accent and described the ‘titty’s’ presenting history and possible diagnoses for almost twenty minutes before I was rolled away.

متخصص دو دستش را بالا برده و هوا را نوازش می‌کند تا نشان دهد بی‌طرف است. چانه‌ای بزرگ و تیغ‌تیغی دارد. تا حالا فقط یک بار توی اورژانس بوده‌ام، تقریباً یک سال پیش، برانکارِ روانپزشکی آمد تو و کنار صندلی‌های اتاق انتظار پارک کرد. این صندلی‌ها را با پلاستیک نارنجی قالب گرفته بودند؛ سه تایشان پشتِ هم در اشغالِ آدم‌های مختلفی بودند که قوطی‌های خالی قرص در دست داشتند و شرشر عرق می‌ریختند. از آن بدتر، روی صندلی آخر، درست کنار سرِ برانکارِ تسمه‌سفت من، زن تیشرت‌پوشی با پوستِ چوب‌طویله‌ای و کلاه لبه‌دار راننده‌وانتی و انحراف به‌ راستی ناجور برای منِ درازکش و بسته و بی‌حرکت تعریف می‌کرد که ظاهراً یک‌شبه غده‌ی ناگهانی و بدخیمِ غول‌آسایی در سینه‌ی راستش پدید آمده، که البته خودش بهش می‌گفت ممه؛ لهجه‌ی کبکی‌اش انگار هجوآمیز بود و بیست دقیقه‌ی تمام تاریخچه‌ی رسمی «ممه» و تشخیص‌های احتمالی را توضیح داد تا آخرش من را بُردند.

 

ردیف انگلیسی معین فرخی صورت صحیح‌تر
۱۷ M.D. متخصص پزشک
۱۸ He has a big blue jaw. چانه‌ای بزرگ و تیغ‌تیغی دارد فکش بزرگ است و ته‌ریش دارد.
۱۹ Almost exactly تقریباً تقریباً دقیقاً
۲۰ the psychiatric stretcher was wheeled in and then parked برانکارِ روانپزشکی آمد تو و … پارک کرد برانکار روانپزشکی را آوردند تو و … پارک کردند.
۲۱ down the row پشت هم پایین ردیف
۲۲ all of whom ـ که همه‌شان
۲۳ prescription bottles قوطی‌های خالی قرص قوطی‌های خالی دارو
۲۴ a trucker راننده وانتی راننده کامیونی
۲۵ Anomalous بدخیم غیرمعمول
۲۶ For almost twenty minutes بیست دقیقه‌ی تمام تقریباً بیست دقیقه
۲۷ presenting history تاریخچه‌ی رسمی تاریخچه‌ی مراجعه‌هایش به‌عنوان بیمار

 

… if your fluttering eye catches it even slightly …

… اگر چشمان پلک‌پلک‌زن آدم حتی شده یک لحظه گیرش بیندازد …

 

ردیف انگلیسی معین فرخی صورت صحیح‌تر
۲۸ catches it گیرش بیندازد به آن بیفتد

 

I’ll make the journey first, then depart. I think very briefly of the late Cosgrove Watt. I think of the hypophalangial Grief-Therapist. I think of the Moms, alphabetizing cans of soup in the cabinet over the microwave.

من از انتهای سفر روانه می‌شوم. تصاویر گذرایی از سرم می‌گذرد. به کاسگروو وات فکر می‌کنم. به سوگ‌درمانگرِ بی‌بندانگشت فکر می‌کنم. به مامان‌ اینا فکر می‌کنم، که کنسروها را روی کابینت بالای مایکروفر به ترتیب حروف الفبا می‌چید.

 

ردیف انگلیسی معین فرخی صورت صحیح‌تر
۲۹ I’ll make the journey first, then depart. من از انتهای سفر روانه می‌شوم. ابتدا مسیر را می‌پیمایم، سپس راه می‌افتم.
۳۰ I think very briefly of تصاویر گذرایی از سرم می‌گذرد خیلی کوتاه به … فکر می‌کنم.
۳۱ late Cosgrove Watt کاسگروو وات مرحوم کاسگروو وات
۳۲ Hypophalangial بی‌بندانگشت هیپوفالانژی (+ توضیح در پانوشت)
۳۳ cans of soup کنسروها قوطی‌های سوپ

 

The bad ankle hasn’t ached once this whole year.

زانو خرابه امسال حتی یک بار هم درد نگرفته.

 

ردیف انگلیسی معین فرخی صورت صحیح‌تر
۳۴ Ankle زانو مچ پا

 

* ص ۴۵

like a graven image.

 

ردیف انگلیسی معین فرخی صورت صحیح‌تر
۳۵ like a graven image. مثل حکاکی‌های سنگی مثل بُتی

 

I have never before faced Dymphna in tournament play, nor played with the sonic balls the blind require, but I watched him barely dispatch Petropolis Kahn in the Round of 16, and I know he is mine.

تا به حال با دیمفنا بازی نکرده‌ام، با توپ‌های سوت‌کشانی که به کار کورها می‌آیند هم بازی نکرده‌ام، ولی دیدم که چطور توی یک‌شانزدهم جلوی پتروپولیس کان کارش گره خورد.

 

ردیف انگلیسی معین فرخی صورت صحیح‌تر
۳۶ I have never before faced Dymphna in tournament play تا به حال با دیمفنا بازی نکرده‌ام تا به حال در بازی‌های رقابتی روبه‌روی دیمفنا نبوده‌ام.
۳۷ I watched him barely dispatch Petropolis جلوی پتروپولیس کان کارش گره خورد. به‌سختی از پتروپلیس کان برد.

 

… or in the green-tiled room after the room with the invasive-digital machines; or, given this special M.D.-supplied ambulance, maybe on the ride itself: some blue-jawed M.D. scrubbed to an antiseptic glow …

… یا از اتاق‌های تودرتوی کاشی‌سبزی که دستگاه‌های دیجیتال مزاحم دارند؛ یا با توجه به آمبولانس درخواستی این متخصص ویژه، شاید از خود آمبولانس‌سواری: متخصصی که از فرط سابیده شدن ضدعفونی شده …

 

ردیف انگلیسی معین فرخی صورت صحیح‌تر
۳۸ in the green-tiled room after the room with… اتاق‌های تودرتوی کاشی‌سبزی که… در آن اتاق کاشی‌سبزی که بعد از آن اتاقی است که…
۳۹ the invasive-digital machines دستگاه‌های دیجیتال مزاحم دستگاه‌های تهاجمی دیجیتال
۴۰

۴۱

۴۲

this special M.D.-supplied ambulance آمبولانس درخواستی این متخصص ویژه این آمبولانس ویژه که مجهز به پزشک است
۴۳ blue-jawed ـ ته‌ریش‌دار
۴۴ scrubbed to an antiseptic glow … که از فرط سابیده شدن ضدعفونی شده طوری خودش را با ضدعفونی سابیده که برق می‌زند.

 

حتی اگر بعضی موارد را هم با اغماض بپذیریم، باز به طور متوسط هر کدام از این سه صفحه ۱۰ ایراد داشته است؛ ضمن اینکه بخش‌های بررسی‌شده دشواری خاصی هم نداشته‌اند. این‌ها همه در کتابی هستند که به گفته‌ی مترجم ترجمه‌اش چندین سال طول کشیده و افراد مختلفی بخش‌هایی از آن را خوانده‌اند و ویراستارش هم ویرایش مقابله‌ای کرده است. عجیب‌تر اینکه ترجمه‌ی این کتاب نامزد جایزه‌ی ابوالحسن نجفی برای بهترین ترجمه‌ی سال شده است!

 


 

[یادداشت بارو: حق پاسخ برای مترجم و ناشر این کتاب محفوظ است. بارو نقدهای ترجمه را پذیرش و منتشر می‌کند.]

 

2 thoughts on “نقد ترجمهٔ مزاح بی‌پایان

  1. Sobhan گفت:

    بهتر بود که به جای نام مستعار الف.سین از نام مناسبتر مستعار آ.س استفاده می شد.

  2. خسروی گفت:

    مدیونید اگه فکر کنید داوران علاقه عاطفی و غیر عاطفی به نشر برج دارند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.