خود غلط بود آنچه میپنداشتیم؛
در باب برخی از پیشفرضهای غلط مرتبط با روانشناسی
ما در باب تکتک پدیدههای زندگیمان پیشفرضهایی داریم. پیشفرضها به علائم راهنمایی و رانندگی جادۀ زندگی میمانند. آنها به قضاوتها و تصمیماتمان جهت میدهند و با پیشبینیپذیرتر کردن مسیر زندگی کمک میکنند تا مقصدمان را سادهتر بیابیم و از مخاطرات احتمالی اجتناب کنیم. ما میدانیم که آتش میسوزاند و بدین روی بدان دست نمیزنیم؛ برای گریز از گزند شعلهها لازم نیست که حتماً سوخته باشی، پیشفرضت تو را هدایت میکند. بعضی پیشفرضها اما اینقدرها ساده و سرراست نیستند. برخیشان ماهیتی ذهنیتر دارند، کاذب یا عاری از دقتاند و چهبسا ما را به بیراهه بیندازند یا به آغوش خطر رهنمونمان سازند.
نگارنده در آغاز بررسی روانشناسی اینستاگرامی، پیشفرضهایی در ذهن داشتم، طی مسیر نگارش رساله و پس از آن هم با پیشفرضهای برخی داوران و منتقدان مواجه شدم. در ادامه به نحوی موجز، به رد پیشفرضهایی میپردازم که یا خود در آغاز مطالعه بهخطا بدانها باورمند بودهام، یا بعدتر توسط برخی داوران و منتقدان مطالعه مطرح شدند.
بسیاری از دنبالکنندگان محتواهای شبهعلمی ــ روانشناختی، نه مشتی ابله که انسانهایی تحتفشارند. یکی از متداولترین پیشفرضهایی که در باب دنبالکنندگان ادعاهای موهوم روانشناختی وجود دارد، ابله و کمهوش پنداشتن این افراد است، حالآنکه مطالعات آشکار ساختهاند چنین افرادی لزوماً از منظر هوشی تفاوت معناداری با متوسط جامعه ندارند.[۲] درواقع بهترین پیشبینیکنندۀ گرایش یک جامعه به این قبیل موهومات، نه سطح هوشی آن جامعه که میزان فشار روانی ــ اجتماعی وارده بر اعضای آن است. هرگاه فشار بر جامعهای افزایش مییابد، ظرفیتهای منطقی و شناختی اعضای آن هم تحلیل میرود و کسر قابلتوجهی از آنان برای تسکین دادن خود به چنین اوهامی پناه میبرند.[۳] غریق برای نجات خویش، بر هر تختهپارهای چنگ میزند.
بسیاری از مدعیان غلطانداز شیاد نیستند، بلکه بهراستی به گزارههای غلط خود باور دارند. پیشفرض نادرست دیگر این است که هرآنکه گزارههایی موهوم را ترویج میدهد، قطعاً شیاد است. گاهی چنین وضعی صادق است. گاهی مدعی بهخوبی میداند ادعاهایش دروغیناند، بااینهمه چون هدف مالی یا سیاسی خاصی را دنبال میکند به ترویجشان دست مییازد. منتها در مواردی هم مدعیان واقعاً به نادرستی باورهای خود آگاه نیستند؛ به عبارتی آنان نمیدانند که نمیدانند. احتمالاً یکی از بهترین مدلهایی که میتواند چراییِ چنین پدیدهای را توضیح دهد، منحنی دانینگ ــ کروگر است.[۴]
بر اساس این منحنی افرادی که در یک دانش ضعیف یا تکبعدی هستند، معمولاً ارزیابی مناسبی از میزان ضعفشان در آن دانش ندارند؛ چنین وضعی در حوزۀ روانشناسی معمولاً نتیجۀ این دو حالت است: (۱) مدعی درمجموع مطالعاتی سطحی در حوزۀ علوم رفتاری دارد، (۲) مدعی از علاقهمندان به نظریۀ X است، فقط منابع حمایتکننده از این نظریه را خوانده و نقدهای وارده بر آن را نادیده گرفته و اینگونه است که با اعتمادبهنفسی بالا و تعصبی شدید به ترویج مفروضات غلط خود دست مییازد.[۵] در اینجا با فردی شیاد مواجه نیستیم، با یک نادان روبهروییم و این دو گرچه زیانبارند، با هم مترادف نیستند.
دانش روانشناسی نگاهی «زیستی ــ روانی ــ اجتماعی» به انسان دارد. برخی منتقدان روانشناسی اینستاگرامی، بهویژه دانشآموختگان سایر رشتهها، با به زیر سؤال بردن کل دانش روانشناسی آن را به غفلت از عوامل کلانتر اجتماعی ــ سیاسی متهم میکنند، حالآنکه روانشناسی نگاهی زیستی ــ روانی ــ اجتماعی به انسان دارد و میکوشد تا در عین تمرکز بر وضعیت روانی افراد، تأثیر سایر متغیرها بر آنان را هم مدنظر قرار دهد. حوزههایی بینرشتهای نظیر روانشناسی زیستی و روانشناسی اجتماعی به نحوی خاص در مطالعاتشان بر همین عوامل تمرکز میکنند؛ پس اگر یک روانشناس از وجوه کلانتر مؤثر بر رفتار و ذهن آدمی غفلت کرد، مشکل از نگرش اوست، نه علم روانشناسی. ضمناً گرچه محیط اجتماعی مهم است، وجوه روانشناختی و سرشتی منحصربهفرد افراد هم کماهمیت نیستند. چهبسا دو نفر در شرایطی یکسان، واکنشها و رفتارهایی بهغایت متفاوت از هم بروز دهند؛ یکی در اثر نسیمی میشکند و دیگری در مواجهه با طوفان هم خم به ابرو نمیآورد.
این کیفیت ادعاهایند که مهماند نه مدرک تحصیلی فرد مدعی. بسیاری تصور میکنند فردی که در رشتهای مدرک دکتری دارد، حتماً در آن حوزه فردی صاحب صلاحیت به شمار میرود؛ بااینهمه طی بررسی روانشناسان اینستاگرامی آشکار شد که تحصیلات آکادمیک لزوماً صلاحیت نمیآورد. بسیاری از افرادی که در بستر اینستاگرام به طرح گزارههای نادرست روانشناختی دست مییازند، بهراستی دکترای روانشناسی دارند و از مجوز کار سازمان نظام روانشناسی هم برخوردارند.[۶] آنچه نمایانگر کیفیت گزارههاست، مستدل بودن و همسو بودنشان با شواهد علمی است، نه دکتر بودن گویندۀ آنها.
نقد محدودسازی آزادی بیان نیست. پس از انتشار نخستین یادداشت نگارنده با عنوان «روانشناسی عامهپسند در یک نگاه» و پیشنهاد شش تیپ متفاوت از روانشناسان اینستاگرامی با ذکر نام معرفان این تیپها، برخی نام بردن از این افراد را غیراخلاقی و نقد آنان را محدودسازی آزادی بیان قلمداد کردند. حالآنکه چنین فرضی درست نیست. وقتی نظر یا ادعایی را در فضای عمومی مطرح میکنیم، این حق را برای دیگران پدید آوردهایم که نظر یا ادعای ما را نقد کنند؛ کمااینکه همه حق دارند همین یادداشت را نقد کنند. اگر مایلیم نقد نشویم، بهتر است سکوت پیشه کنیم و نظراتمان را برای خودمان نگاه داریم. ضمناً برخی از روانشناسان اینستاگرامی، دنبالکنندگانی پرشمار دارند و میتوانند با نشر ادعاهای غلط، تأثیرات منفی دامنهداری بر افراد و جامعه بر جای نهند؛ ازاینرو باید بیمحابا و البته به نحوی مستدل گزارههای غلطشان را نقد کرد. نقد محرک اندیشهورزی و تسهیلکنندۀ آزادی بیان است، نه محدودکنندۀ آن. از یاد نبریم که تاریخ معاصر جهان و بهویژه ایران پر بوده از اندیشمندان و روشنفکرانی که در زمان لازم، جرئت یا مجال نقدشان فراهم نیامده و اینگونه شد که جامعه و کشوری را به بیراهه کشاندند.
پیشفرضهای ما مهماند، پیشفرضها پنجرههای وجودیمان بهسوی جهان بیرونی هستند؛ اگر هر از گاهی گردگیریشان نکنیم، طولی نمیکشد که دیگر نوری به درونمان نخواهد تابید.
پینوشتها
[۱] APA Dictionary of Psychology. (n.d.). Retrieved November 5, 2023, from https://dictionary.apa.org/popular-psychology
[۲] البته مطالعهای آشکار ساخته افرادی که دلمشغولی و علاقۀ شدیدی به پیگیری زندگی شخصی سلبریتیها دارند، احتمالاً در قیاس با متوسط جامعه کمهوشترند، منتها در اینجا ما از پیگیری محتواهای موهوم روانشناختی سخن گفتهایم نه از پیگیری زندگی خصوصی سلبریتیها.
McCutcheon, L. E., Zsila, Á., & Demetrovics, Z. (2021). Celebrity worship and cognitive skills revisited: applying Cattell’s two-factor theory of intelligence in a cross-sectional study. BMC psychology, ۹, ۱-۱۱.
[۳] برای مطالعۀ بیشتر در باب تأثیر فشار روانی بر گرایش به موهومات، بنگرید به:
Padgett, V. R., & Jorgenson, D. O. (1982). Superstition and economic threat: Germany, 1918-1940. Personality and Social Psychology Bulletin, ۸(۴), ۷۳۶–۷۴۱; Pratkanis, A. R. (2022). Selling Flimflam and Social Influences. In Investigating Pop Psychology (pp. 108-120). Routledge; Singer, M. T., & Lalich, J. (1995). Cults in our midst: The hidden menace in our everyday lives. San Francisco: Jossey-Bass.
[۴] Dunning, D. (2011). The Dunning–Kruger effect: On being ignorant of one’s own ignorance. In Advances in experimental social psychology (Vol. 44, pp. 247-296). Academic Press.
[۵] Hupp, S. (2022). Examining Claims in Pop Psychology. In Investigating Pop Psychology (pp. 1-8). Routledge.
[۶] اینکه برخورداری از مدرک دکتری نمیتواند پیشبینیکنندۀ صلاحیت حرفهای یک روانشناس باشد، نومیدکننده و حتی ترسناک است. منتها چنین معضلی فقط به رشتۀ روانشناسی محدود نمیشود. احتمالاً شما هم آن اقتصاددانان دکتری را میشناسید که نظام اقتصادی بسته و دستوری حاکم بر ایران را «نئولیبرال» میخوانند؛ آن دکترای فلسفهای که مهمترین مشکل جوانان ایران را «مصرفزدگی» میداند، چطور؟
مدارج دانشگاهی مدتهاست که اعتبارشان را در ایران از دست دادهاند و بهبوددهی چنین وضعی تحولاتی عمیق و تدابیری گسترده میطلبد، اما یکی از سادهترین کارهایی که در مواجهه با چنین وضعی از دست ما برمیآید این است که مرعوب مدرک دکتری مدعیان نشویم. شواهد و استدلالها مهماند، نه مدارک پرزرقوبرق دانشگاهی.