روی نت بمان
نقد کتاب: روی نت بمان ــ «روی نت بمان» رمانی است با نثری روان و شاداب که گیرایی‌اش خواننده را در همان سطرهای نخست به ادامه‌ی خواندن تشویق می‌کند. شخصیت‌ها و رفتارشان و رویدادها به گونه‌ای پیش می‌روند که کنجکاوی نسبت به سرنوشت آن‌ها و ادامه‌ی ماجراها حین خواندن رمان بیشتر می‌شود. سیالیت ذهن ماهرانه نمایان شده و گذشته و حال بدون وقفه چنان تنیده در هم است که فعالیت طبیعی ذهن انسان به خوبی درک می‌شود در کنار شگرد نظم‌دهی ادبی به داستان که در مسیر خود بماند. مانند هر رمان خوبی به جز کشش و گیرایی‌اش و سرگرم نگه داشتن خواننده که با خواندن این رمان مدتی از دنیای ملال‌آور بیرون جدا و کنده می‌شود، آگاهی‌بخش است و پرسش‌برانگیز و سخنان فراوانی برای گفتن دارد که فکر را درگیر می‌کند و در ذهن می‌ماند. تلفیق و گسترش موضوع شخصی به موضوعی اجتماعی و در کل انسانی به خوبی در این رمان انجام شده و آشکار است.

روی نت بمان

خسرو پوینده

«روی نت بمان» رمانی است با نثری روان و شاداب که گیرایی‌اش خواننده را در همان سطرهای نخست به ادامه‌ی خواندن تشویق می‌کند. شخصیت‌ها و رفتارشان و رویدادها به گونه‌ای پیش می‌روند که کنجکاوی نسبت به سرنوشت آن‌ها و ادامه‌ی ماجراها حین خواندن رمان بیشتر می‌شود. سیالیت ذهن ماهرانه نمایان شده و گذشته و حال بدون وقفه چنان تنیده در هم است که فعالیت طبیعی ذهن انسان به خوبی درک می‌شود در کنار شگرد نظم‌دهی ادبی به داستان که در مسیر خود بماند.

مانند هر رمان خوبی به جز کشش و گیرایی‌اش و سرگرم نگه داشتن خواننده که با خواندن این رمان مدتی از دنیای ملال‌آور بیرون جدا و کنده می‌شود، آگاهی‌بخش است و پرسش‌برانگیز و سخنان فراوانی برای گفتن دارد که فکر را درگیر می‌کند و در ذهن می‌ماند. تلفیق و گسترش موضوع شخصی به موضوعی اجتماعی و در کل انسانی به خوبی در این رمان انجام شده و آشکار است.

داستان ماجراهای درونی و اجتماعی خانواده‌ای است که هر عضو آن می‌تواند نمای بخشی از جامعه به حساب بیاید و اتفاقات تحمیل‌شده بر آن نمای زیستن در ناامنی تسلط نگاه و نظارت امثال برادران بزرگ است در جوامع تمامیت‌خواه که با دو راوی پیش می‌رود که در برابر موضوعی واحد با برخوردهای متفاوت شریکند و مشکلاتی که در این راه پیش رویشان است و نحوه‌ی نگرش‌شان به آن، مسئولانه برخورد کردن با رویدادها یا گریز و فراموشی برای در امان ماندن. وجود دو راوی که خواندن رمان را بسیار لذتبخش کرده باعث شده که ما با مقایسه‌ی روایت ماجراها از سوی آن‌ها بهتر و بیشتر به عمق حقایق نهفته در آن پی ببریم.

رمان به خوبی نشان می‌دهد که زیستن در سیستم تولید هراس، زندگی را به چه تیرگی و ناامنی می‌کشاند که حتا در صمیمی‌ترین پیوندها اعتماد و اطمینان و آرامش خاطر را از انسان می‌گیرد. «…وقتی اولین گفت‌وگویمان تمام شد، از خود پرسیدم، «آیا به سرویس امنیتی وصل است یا …»

و هیچ جای امنی در آن تصورشدنی نیست. «…از خود پرسیدم آیا فضای پشت درها واقعا امن و مال ماست یا این حس امنیت و مالکیت فقط زاده‌ی خیال من است.»

از همین برخوردها می‌فهمیم که در سیستمی تمامیت‌خواه هیچکس در امان نیست حتی اگر فکر کند با پسیو بودن در برابر کنش‌های آن از اثرات ویرانگرش در امنیت خواهد ماند. آنچه در این رمان با رویدادهای تکان‌دهنده‌اش به خوبی نمایان شده این است که زندگی در سایه‌ی مفاهیمی که زاده‌ی نگرش تمامیت‌خواه چیره بر چنین جامعه‌ای است به ابتدایی‌ترین حوزه‌ی خصوصی و شخصی افراد نیز کار دارد و نمی‌تواند کار نداشته باشد و به آن وارد نشود چون تداوم مفاهیم برساخته از آن چیزی به نام حوزه‌ی شخصی افراد را نه می‌شناسد و نه برایش درک‌پذیر است اگر زندگی‌ها و فکرها و منش انسان‌ها در آن جامعه بر اساس و پایه‌ی آن مفاهیم نباشد. “دختر چهارم هنوز با من حرف می‌زد، «آدم توی خانه‌ی خودش آزادی ندارد. مسخره نیست؟» و حوزه‌ی شخصی در چنین بستر و زمینه‌ای به چیزی ممنوع و بنابراین پنهانی می‌رسد. ترس و بی‌اعتمادی در چیرگی چنین قالبی رویکردی طبیعی می‌شود که از همان صفحات آغازین رمان آشکار می‌شود.

کتاب به بسیاری از موضوعات جامعه و زندگی در سایه‌ی تمامیت‌خواهی غالب و قالب فکری جامعه پرداخته. از جمله جنگ، مردسالاری، اجبار به فکرهایی که ذهن را از آسودگی دور می‌کند، وسواس‌های فکری پیامد هراس، اینکه زندگی می‌توانست جور دیگری پیش برود با اگرهای پرسش‌برانگیزی که در ذهن خواننده شکل می‌گیرد و تداوم می‌یابد و این واقعیت که در سیطره‌ی چنین تمامیت‌خواهی فکری و جبری نمی‌توان خواسته‌ای از سیستم اجرایی آن داشت. و همچنین سنت که تداوم‌گر وضعیت دیکتاتوری است. «سودی برآشفت، ”همه باید به یک اندازه حق حرف زدن داشته باشند. وقتی جوان‌ترها را به زور وامی‌دارید که احترام بزرگ‌ترها را بگیرند، شما هم همان کاری را می‌کنید که دیکتاتورها با مردم.“»

رنج زندگی در چنین جامعه‌ای پیامد ذهنی است جریحه‌دار و درمانده از تحمیل بی‌اعتمادی و گسترش آن در روابط انسانی که دیگر توان اعتماد عادی را هم ندارد. «…نسبت به آدم‌هایی که به من نزدیک می‌شدند، بیمناک بودم و همواره به انگیزه و هویت‌شان شک داشتم.هر ابراز نظر یا پرسش بی‌آزار برایم معنایی پنهان داشت و هرگز مطمئن نبودم که دنبال چه چیزی هستند.» و نیز دروغ پدیده‌ای به‌ناچار و سپس امری عادی می‌شود. «دائم و از هر طرف وادار می‌شدیم دروغ بگوییم.» و در ادامه از زبان راوی ما هم همزمان می‌پرسیم، «برای همین راحت دروغ می‌گوییم؟» پرسش‌هایی که در سراسر کتاب با نثری تحرک‌آمیز با آن مواجه می‌شویم و ذهن‌مان درگیرش است.

زندگی تراژدی و زاینده‌ی تراژدی می‌شود در سایه‌ی ترس و نگرش‌های هراس‌آفرین که حتا مرده‌ها نیز از پیامدهای رنج‌آورش راحت نیستند و در امان نخواهند بود. «…فکر می‌کردم که این بی‌رحمی هم به زنده‌ی امیر است و هم به مرده‌ی او، و اگر جنازه‌ی او را پیدا نکنم و به خاک نسپارم، بخشی از تاریخ و قربانی‌اش محو می‌شود، مثل دود، مثل کلمه‌های ناپدیدشونده.»

انسان‌ها سرگردانند در قدرت مفاهیم تمامیت‌خواه نابودگر زندگی چه وقتی زنده‌اند و چه وقتی مرده‌اند. «اینجا شهری است که مرده‌هایش بدون تابوت حمل و دفن می‌شوند و آلات موسیقی‌اش در تابوت.»

و در چنین جامعه‌ای کرامت ندارند و اصرار در به خاک سپردن جنازه مبارزه برای توجه به این کرامت است. «قصدم این بود که به طرز مناسب به خاکش بسپارم و با سنگ قبری نامش را گرامی بدارم. چرا؟ چون او شایسته‌ی احترام بود، درخور این‌که از او به احترام یاد شود.» و برای اینکه حق انتخاب را به عنوان انسان زنده نگه داریم. «…یادت باشد که این‌ها می‌خواهند ما را از هرگونه حق انتخاب محروم کنند.»

با خواندن این رمان که در کنار رویدادهای تیره و تراژیکش لحظه‌ها و ماجراهای شورانگیز و امیدبخش و روشن و باشکوه انسانی تنیده در آن وجود دارد به درستی دور از هر حب و بغضی پی می‌بریم که ادبیات معاصر این مرزوبوم هم پربهاست اگر دیده‌ها به آن باز شود به ویژه ادبیاتی که فارغ از دستگاه سانسور و خودسانسوری است. از خود می‌پرسم چرا باید این رمان را خواند؟ شاید در یک کلمه بشود گفت: نافرمانی! انسان بودن در چنین جامعه‌ای که در چیرگی مفاهیم تمامیت‌خواه از پیش تعیین‌شده‌ای است که حق انتخاب در شخصی‌ترین موضوعات را از او گرفته با نافرمانی ممکن است و این رمان نمایش نافرمانی انسان در چنین جامعه‌ای است و نمایشی برای انسان بودن و انسان ماندن و فراتر رفتن از آنچه ما را با نگرش‌هایشان قالب داده‌اند. «روی نت بمان» در ژرفا و نهانش ما را با این پرسش مواجه می‌کند که آیا باید تن به بودنی داد که مفاهیم قالبی و تعیین‌شده بر زندگی ما غالب کرده یا باید نافرمانی کرد و فراتر رفت از این قالب و غالبی که می‌خواهد ما را در محدودیت‌های خود نگهدارد؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.