همهچیز باطل است | آندریاس گریفیوس

شعر جهان: آندریاس گریفیوس (۱۶۶۴-۱۶۱۶) شاعر برجسته و همدورهی فلمینگ در عصر باروک، دوساله بود که آتش جنگهای سیسالهی عقیدتی میان طرفداران لوتر و مخالفان او، یعنی پاپگرایان درگرفت و بر سراسرِ قرنِ هفدهم سایهای از رنج، اندوه، ناامیدی و فلاکت افکند. میلیونها انسان همسرنوشت با گریفیوس در آوارگی به دنیا آمدند، و عمرشان در احاطهی دشنه، آتش و طاعون گذشت. گریفیوس تا هنگام بلوغِ هنری خود پیوسته و از نزدیک شاهد بسیاری از صحنههای دلخراش جنگی بود که ایرانیان تنها در سنجش با حملهی مغول به کشورشان میتوانند تصوّری مشخّص از آن به دست آورند. خون و خشونت، گریفیوس را که خود لوتری بود، عمری سایهبهسایه دنبال کرد و از او شاعری بازگوکنندهی تکاندهندهترین جزییات جنگ ساخت.
همهچیز باطل است
به هر آنجا که مینگرم، بر بساط زمین جز بیهودگی و بطالت نمیبینم.
عمارتی که امروز فلان برپا، فردا بهمان ویران میکند.
و بر خشتِ رفعتِ پرآرایهی شهرها،
دیری نمیپاید که چوپان با گوشفندانش میگذرد.
هر آنچه امروز شکوهمندانه میشکفد، بهزودی لگدمال میشود.
و اویی که اینک بر بالیدن خود مینازد، خاک و استخوان برجای میگذارد.
در این خاکدان هیچچیز را پایندگی نیست.
خورشید بخت یکدم روی مینماید و دمی دیگر بارانِ بلا بارش میگیرد.
فروغ کارها به عمر رؤیاست.
حال آیا میخواهی حبابِ بیپایابِ انسان انوشه بماند؟
آوخ، چیست آیا همهی آنچه که نفیسش میشماریم؟
زخارفی زاید؟ کاه، غبار، خاکستر و باد؟
یا گلی بر چمنی که بازش نخواهیم یافت؟
بااینهمه هنوز هم نیست هیچ انسانی که بخواهد
رو به درگاه جاودانگی آورد.
