محلّهی یهودیهای لندن
پسکوچهها، تنگ همسابه با زرق و برق میدانها
در پیچاپیچی کج و کور، لجوجانه یکدیگر را می بلعند،
و آکنده از زبالهای دستخوشِ شستِ گنداب،
شیار تپندهی زخمی را میمانند، در گوشت برهنهی خانهها،
آماسِ انبانِ مغازهها ترکیدهاست، و بنجل
بر سر میزهایی دراز درهم ریختهاست:
پارچه و پوشاک،
و چینهی چندشآور ماهی و میوه،
همه آلودهی لکههای زردِ شعلهی نفت.
بوی گندِ گوشت و ماهی بر سر دیوارها جا خوش کردهاست،
هوا، در تاریکی گرفتنِ آهسهی خود آکنده از دودِ بخاری چسبناک است.
پیرزنی، حریصانه در زبالهها میکاود،
و گدایی کور، بیبرانگیختن کمترین توجّهی، میخواند.
جماعت،
جلو درها و دور گاریها ازدحام کردهاند،
و کودکان شندرهپوش در بازیِ حقیرانهی خود جیغوویغ میکنند.
خساخس یک گرامافون به گوش میرسد،
نیز صداهای فروشکستهی زنانه،
و ازدل همهمهی گنگ و دور شهر:
غرّش خودروها.