امیال مرد مسکین | آرتور رمبو

reference: https://www.pinterest.com/pin/39195459252943128/
شعر جهان: درد اَر آرام گیرد / و زر اَر داشته باشم، / به شمال خواهم رفت یا که سرزمین تاکستان‌ها؟ / [آه! شرم بر رویادیدن؛ بر این اتلاف محض!] / دگرباره اَر مسافرِ گذشته باشم / هرگز گشوده نخواهد شد / درب کاباره‌ی سبز بر من.

امیال مرد مسکین

شاید شبی آید
در کهن‌ دیاری دور،
آسوده مِی‌گساردن
و خشنود درگذشتن
پاداشی بر شکیبایی‌ام باشد.

درد اَر آرام گیرد
و زر اَر داشته باشم،
به شمال خواهم رفت یا که سرزمین تاکستان‌ها؟

[آه! شرم بر رویادیدن؛ بر این اتلاف محض!]

دگرباره اَر مسافرِ گذشته باشم
هرگز گشوده نخواهد شد
درب کاباره‌ی سبز بر من.

 


The Poor Man Dreams

Perhaps an Evening awaits me
when I shall drink I peace in some old Town,
and die the happier: since I am patient!
If my pain submits, if I ever have any gold,
shall I choose the North or the Country of Vines? …
– Oh! It is shameful to dream – since it is pure loss!
And if I become once more the old traveler,
never can the green inn be open to me again.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.