ترس یار | فردریش کِلُپ اشتُک

reference: https://en.wikipedia.org/wiki/Friedrich_Gottlieb_Klopstock#/media/File:Friedrich_Gottlieb_Klopstock_1.jpg
شعر ترجمه: و آن دم نیز که راه در انتهای خود به رود می‌رسد، / و رود پهنه‌ی دریا را می‌یابد، / من، از فرازِ آماسِ آرامِ آب، / آسوده می‌گذرم. / از آن‌که آن‌که با من است، خداوند، / چنین خواسته‌است. / سیدلی، اشک مبار!

ترس یار

سیدلی! تو اشک می‌باری و من آسوده غنوده‌ام!
آن‌جا که راه در گستره‌ی شن خزشی کُند می‌گیرد،
و خود آن‌هنگام هم که شبِ خاموش،
ردّ آن را در سایه‌ی خویش محو می‌کند،
من، خاطرآسوده از هر آن بیم، غنوده‌ام.

و آن دم نیز که راه در انتهای خود به رود می‌رسد،
و رود پهنه‌ی دریا را می‌یابد،
من، از فرازِ آماسِ آرامِ آب،
آسوده می‌گذرم.
از آن‌که آن‌که با من است، خداوند،
چنین خواسته‌است.
سیدلی، اشک مبار!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *