متوفی | مارین سورسکو

شعر ترجمه ــ رفت | بی آن که گاز را ببندد | یا شیر آب را بررسی کند. | دوباره به آستانهی خانه برنگشت | که کفشهای جدیدش پاهایش را زده باشد | و بخواهد قدیمیها را بپوشد | حالا نمیتوانست چیزی هم در خانه جا بگذارد. | از کنار سگش گذشت | بدون گفتنِ کلمهای | حیوان کمی معذب شد، اما آرام گرفت | «این یعنی راه دوری نمیرود | دوباره برمیگردد»
متوفی
رفت
بیآنکه گاز را ببندد
یا شیر آب را بررسی کند.
دوباره به آستانهی خانه برنگشت
که کفشهای جدیدش پاهایش را زده باشد
و بخواهد قدیمیها را بپوشد
حالا نمیتوانست چیزی هم در خانه جا بگذارد.
از کنار سگش گذشت
بدون گفتنِ کلمهای
حیوان کمی معذب شد، اما آرام گرفت
«این یعنی راه دوری نمیرود
دوباره برمیگردد»
