فقدان | مارگرت اتوود

شعر جهان ــ فقدان ــ ترجمهٔ سینا کمالآبادی ــ مارگرت اتوود: چه میکنی / با این همه فقدان؟ / روزها میدانیم، / آن چه رفته است، رفته است، / اما شبها متفاوت است. / هیچ چیز تمام نمیشود، / نه مردن و نه ماتم؛ / مردهها خودشان را تکرار میکنند، / شبیه سیاهمستها / که تلوتلوخوران از درها میگذرند.
فقدان
پلکان،
خورشید،
آشپزخانه،
بشقاب تُست و مربای توت فرنگی،
طفرههای تو،
سرابهای همیشگی تو.
با دستهایی سرخ ایستادهای.
میخواهی خودت را در خاک، صخره، علف بشویی.
چه میکنی
با این همه فقدان؟
روزها میدانیم،
آن چه رفته است، رفته است،
اما شبها متفاوت است.
هیچ چیز تمام نمیشود،
نه مردن و نه ماتم؛
مردهها خودشان را تکرار میکنند،
شبیه سیاهمستها
که تلوتلوخوران از درها میگذرند.
