مسیحِ دروغین | اشتفان گئورگ

reference: https://www.pinterest.com/pin/14636767535434066/
شعر جهان: مسیح دروغین ــ ترجمهٔ محمود حدادی ــ اشتفان گئورگ: «مسیح دروغین» را گئورگ در سال ۱۹۰۷ سرود، و ازقضا در همان سالِ مرگ او، یعنی ۱۹۳۳ مقدّر بود که هیتلر با ابزار نیرنگ و مردم‌فریبی قدرت مطلقه را در آلمان به دست بگیرد و در پناه حمایت نسبی‌یی که توده‌ی مردم این کشور، باری از او کردند، به سرکوبِ خشن همه‌ی مخالفان خود روی آورد و در واقعیّتِ تاریخ همان تصویر مضحک و هم‌زمان هراس‌انگیز را به وجود آورد، که گئورگ با طنزی البته آمیخته به سرزنش، و با زبانی باستانی و وام‌گیری از داستان‌های دنیایِ عتیقِ تورات، در شعر خود ترسیم کرده بود: معرکه‌گیریِ آن خر دجّالی را که ظهورش نشانِ فروپاشیِ جهان، و پیش‌درآمد آخرزمان است.

مسیحِ دروغین

«آن‌جا! دارد از کوه پایین می‌آید.
اینک بر سرِ دشت ایستاده است!
به چشم خود دیدیم! آب را شراب می‌کند،
و با مردگان به گفت‌وگو می‌نشیند.»

کاش خنده‌ی مرا در تاریکیِ شب می‌دیدید:
حال دُور، دورِ من است، و تور تکان می‌خورد،
حال ماهی‌ها به‌سوی قلّاب هجوم می‌آورند.
ملّت، از فرزانه و دیوانه، شیفته و بی‌خودازخود،
درخت‌ها را ریشه‌کن می‌کند، و گندم‌زارها را لگدمال.
و کوچه می‌دهد به آن رستاخیزیافته.

هیچ معجزه‌ای نیست که من از برای شما نتوانم.
تنها یک سر مو مانده است و شما،
با آن بهتِ عقلتان هیچش درنمی‌یابید.
من برای شما به‌جای هر آن‌چه نادر است و گران‌سنگ،
سَبُکش را می‌سازم. آرایه‌ای شبیه طلا، از گِل،
چیزی شبیه عطر، شبیه عُصاره، شبیه ادویه،
نیز هر آن‌چه را که پیامبر بزرگ از خود نمی‌دید:
هنرِ آن را که بی‌رنجِ کارِ شخم و بذر و آب،
نیروهای اندوخته را بمکم.

شاهِ مگس‌ها سرزمین خود را گسترش می‌دهد.
هیچ گنجی نیست که در خزانه‌اش نباشد،
نه نیز هیچ بختی که از او روی بگرداند.
نابودشان کنید آن ته‌مانده‌ی مشتی شورشی را!

شمایان هلاهوش می‌کنید،
و شیفته‌ی آن نمادِ شیطانی،
در اندوخته‌ی شیره‌ی دیروز خود می‌دوید،
و تنها پیش از پایان کار است که چشمانتان،
گره و گرفتار ماندگی را می‌بیند.
پس، تشنه‌کامیِ زبان آویخته‌تان می‌ماند و کوزه‌ی خشک.
و ماننده‌ی دام که در کشتزاری طعمه‌ی آتش،
سراسیمه به هر سوی می‌دوید.
و کرنا طنینی هراس‌انگیز برمی‌دارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *