کوروش، هخامنشیان و درس‌های سکولاریسم

Cyrus the Great
بی‌ستون بارو ــ کوروش، هخامنشیان و درس‌های سکولاریسم ــ میلاد روشنی پایان: برای کوروش کبیر شهروندان متحدان شهریار بودند و شهریار باید پایه‌های حکومت خود را بر مبنای شریعت خود بنا می‌کرد، اما از این طریق می‌توانست خدایان دیگر ملل را نیز شیفته‌ی خود کند. به همین دلیل فقط خدای یهودیان در عهد عتیق سپاسگزار کوروش نبود، مردوک و نبو ،خدایان بابل، نیز چنین بودند همانطور که الاهه‌ی مصریان در پرستشگاه نایث، و خدای معبد پتاه در شهر سائیس، و سین خدای شهر اور.

کوروش، هخامنشیان و درس‌های سکولاریسم برای ایران

در کنار تمام رنج‌هایی که بر ایران قرن نوزدهم گذشت، اروپایی‌ها دو ارمغان بزرگ برای ایرانیان داشتند، اول آشناسازی ایرانیان با مشروطه و دوم کشف تاریخ هخامنشیان. آشنایی با مشروطه نتیجه‌ی نفوذ اندیشه‌ی سیاسی اروپایی‌ بود، و آشنایی ایرانیان با تاریخ هخامنشیان نتیجه پژوهش‌های علمی اروپایی.

تا پیش از قرن نوزدهم، هخامنشیان به طرزی عجیب از تاریخ ایران حذف شده‌اند و به جز چند اشاره‌ی ناقص و پراکنده، تقریباً در تمام تاریخ سیاسی و فرهنگی ایران نامی از پادشاهان دوران‌ساز هخامنشی نیست. حتا در شاهنامه، این سترگ‌ترین حماسه‌ی تاریخی ــ اسطوره‌ای ایرانیان نیز هیچ اشاره‌ای به کوروش و داریوش کبیر نشده است. احتمالاً حکیم توس نیز همچون بسیاری از فرهیختگان پیش و پس از خود، به دلیل عدم دسترسی به متون تاریخی یونانی و آرامی و عبری که نخستین گزارش‌ها از هخامنشیان را گردآوری کرده بودند، با این سلسله آشنایی نداشت. تاریخ باید به انتظار می‌نشست تا با کاوش اروپاییانی نظیر راولینسون، بنفی و اشپیگل در شوش و پرسپولیس و رمزگشایی از کتیبه‌های میخی، و مهم‌تر از آن کاوش‌های باستانی در دوره‌ی رضاشاه به رهبری هرتسفلد و اشمیت، هخامنشیان به تاریخ ایران بازگردند.

با این حال کشف هخامنشیان به بزرگی کشف مشروطه بود. اگر با مشروطه زمینه‌ی شکل‌گیری دولت قانون مهیا شد، با کشف هخامنشیان ستایش از سکولاریزاسیون مبنایی در تاریخ ایران باستان یافت.

پادشاهان بزرگ هخامنشی (شاید به استثنای خشایارشا) به خوبی می‌توانند در منطق رواداری سکولار عصر روشنگری بگنجند. کوروش کبیر پس از فتح بابل از این جهت که به حقانیت یهودیان معتقد بود، آنها را آزاد نکرد بلکه دقیقاً به این دلیل آنها را از اسارت بیرون آورد که اهمیتی به محتوای دین آنها و درگیری ایدئولوژیک آنها با حاکم ایدئولوژیک بابل نمی‌داد.

برای کوروش کبیر شهروندان متحدان شهریار بودند و شهریار باید پایه‌های حکومت خود را بر مبنای شریعت خود بنا می‌کرد، اما از این طریق می‌توانست خدایان دیگر ملل را نیز شیفته‌ی خود کند. به همین دلیل فقط خدای یهودیان در عهد عتیق سپاسگزار کوروش نبود، مردوک و نبو ،خدایان بابل، نیز چنین بودند همانطور که الاهه‌ی مصریان در پرستشگاه نایث، و خدای معبد پتاه در شهر سائیس، و سین خدای شهر اور.

وقتی کمبوجیه، فاتح مصر، برخلاف اراده‌ی خدایان ایرانی نظیر اهورا و میترا از سر بزرگی گاو مقدس آپیس را احترام کرد، به خوبی می‌دانست که از این پس گاو مقدس گاو او خواهد شد، و با همین تمهید توانست حکومت خود را به نوعی کنفدراسیون سکولار ملل تبدیل کند که در آن هر قومی مادامی که داعیه‌ی حکمرانی نداشت، می‌توانست هرچیزی را بپرستد.

اما اگر به تدریج این ادیان محلی از تابعیت شهریار بیرون بیایند، شهریار باید روی خشن خود را آشکار کند، و این چنین است که خشایارشا سربرمی‌آورد و در هنگامه‌ی شورش‌های دینی و قومی، با خشونتی قاطع نه‌تنها خدایان ملل دیگر را سرکوب می‌کند بلکه برای خدای باستانی ایرانی (اهورا) نیز یک رقیب جدید (ارتا) می‌سازد.

درس بزرگ سکولاریسم همین است. تنها راه تضمین آزادی آن است که قانون همواره در جایی خارج از رقابت میان خدایان محلی مردم بنا شود. شریعت‌های قومی ــ مذهبی مردم مادامی که فاقد نظریه‌ی سیاسی باشند، می‌توانند در لوای قانون حفاطت شوند اما اگر هر کدام از این شریعت‌ها که طبیعتاً بنا بر محتوای ایدئولوژیک‌شان نافی عقاید دیگر هستند، قصد دست‌درازی به حکومت را داشته باشند، باید با قاطعیتی غیرروادارانه در برابرشان ایستاد. اینجاست که اهمیت حفظ سکولاریسم در مقابل خوانش‌های ولگار از دموکراسی دوچندان می‌شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *