کوروش از دروازههای ایران بازمیگردد
کوروش از دروازههای ایران بازمیگردد
این روزها کسانی برای اینکه نمادهای میهندوستی و ملّیگراییِ شهروندان را تخریب کنند دارند تاریخ و سند و اصالتِ تاریخیِ «کوروش» و هفتمِ آبان را به پرسش میکشند. ناگفته پیداست که اینها مسئلهشان نه حقیقت است نه تاریخ نه هیچچیزی که به استدلال مربوط باشد. خودتان را خسته نکنید. بحثی با اینها باقی نمانده است. این آخرین پردهٔ آخرین نبردِ دورانِ ماست. اینها همانهاییاند که پشتِ بولدوزرِ خلخالیها پنهان شده بودند و برای بربریتِ انقلابی سوتبلبلی و هورا میکشیدند. همانهاییاند که اساساً موجودیتِ این کشور را به رسمیت نمیشناسند و یک قرن است در خیالِ ویرانی و پایانِ کارِ ایران نشستهاند. ضربهای که در «انفجار نور» زدند آنقدر کاری نبود که چیزی از ایران و ایرانیت باقی نماند. کوروش یکی از مهمترین ضربهگیرهای ایران بوده است. پشتوانهٔ بودنِ این ملّت بوده است. دردشان این است.
از شرق تا پیونگیانگ و از غرب تا رشتهکوههای آند، از شمال تا سیبری و از جنوب تا دماغهٔ امیدِ نیک کمتر کسی را میتوانید پیدا کنید که مثلِ طیفی از چپها و بچهشیعههای پنجاهفتی تا این حدِ بیحد با میهن و هویت و تاریخ و امیدِ ملّتش عناد و دشمنی کرده باشد. کینهٔ اینها از ایران ــ و نمادها و نشانههای گوناگونش، از کوروش تا زبانِ فارسی ــ آنقدر عمیق است که حتا در شترهای صحاریِ حجاز هم نظیرش را نمیشود دید. اینها تا چیزی از کیستی و هستیِ ایرانیجماعت باقی نگذارند دست برنمیدارند، مگر اینکه دستشان کوتاه شود. ملّتی که در کورهٔ روحِ خود این روزها و نمادها را پرورده، راه و رسمِ «کینخواهی» و «کین آختن» از دشمنانش را هم میداند. «فردا که برآید بلند آفتاب»، پاسخ خواهد داد.
هفتم آبان از کجا آمد؟ چه شد که هفتم آبان سیاسیترین روز تقویم ایران شد؟ کسانی خیرخواهانه برای اینکه بانی و مؤسسی برای این روز پیدا کنند به این و آن بنیاد یا این و آن شخص اشاره میکنند. اشتباه میکنند. اگر از شما بپرسند «یلدا از کجا آمد و کی یلدا را ساخت و تعیین کرد» چه پاسخی میدهید؟ چهارشنبهسوری چطور؟ سده؟ سیزدهبهدر؟ نوروز؟ این پرسش و این پاسخ اشتباه است. این «روزهای میهنی» را یک ملّت در تمامیتِ تاریخی و تمدنیِ خودش است که میسازد. بسیاری رخدادها و روندها و تجربهها و پشیمانیها و امیدهای تاریخی باید با هم جمع شود و در ژرفای روحِ یک ملّت گداخته شود تا از دلش چنین روزها و چنین نمادهایی زاده شود. کارِ یکیدو نفر و یکیدو بنیاد نیست. با تاریخ شوخی نکنید.
میخواهم از آن صدها هزارها صدهاهزار هممیهنی تجلیل کنم که در این سالها ضرورتِ بازگشت به مفهوم و نمادِ «کوروش» را در عینِ فروتنی به همهٔ ما نشان دادند. نشان دادند که سرگردانی در حبابهای جوراجورِ پنجاهفتی چیزی جز درجا زدن و فرورفتن نیست. آنها بودند که نگاهها را به افقِ پاسارگاد بازگرداندند. آنها بودند که تحقیرها و ریشخندهای متفکرانهٔ ارتشی از دلباختگانِ میانمایهٔ طاعون را به هیچ گرفتند و راهشان را در پیش گرفتند تا امروز که میهندوستی دیگربار گفتمانِ مسلطِ این کشور شود. آنها بودند که دشمنانِ میهنِ خود خوانده شدند و کسی صدایشان نشد. آنها بودند که عامل و جاسوس خوانده شدند و کینتوزان به تعقیب و مجازاتشان دامن زدند. آنها، آنها، آن جوانهای پویایی و مجیدرضایی. آنها بودند که نبرد را بردند و اصحابِ طاعون را واداشتند که برای حفظِ مشروعیتِ نداشتهٔ خود موقتاً به وطنپرست وانمود کنند. اگر اعتباری هست، پیش از همه ازآنِ آنهاست که نه در رسانههای بزرگ اثری از آثارشان بود نه منتظر پاداش بودند نه سودایی جز احیای دولتِ ملّی و انسانِ ایرانی داشتند. نامشان چیست؟
«کوروش» آغازگاهِ ایران است. و حالا در آستانهٔ مهیبترین پرتگاهها، پناهگاه و گریزگاهِ ملّت ایران است. میگویند هفتمِ آبان همان روزیست که او به دروازههای بابِل وارد شد. اکنون هفتمِ آبان روزیست که او از دروازههای متونِ یونانی و عبری و لاتین، از دروازههای تاریخ، میگذرد و از پشتِ حصارهای ۵۷ به میهنش بازمیگردد. تا کدام روز کتیبهاش در خاکِ خودش طنینانداز شود: «من، کوروش… بدبختیهای آنان را پایان بخشیدم. فرمان دادم که همهٔ مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند…»
هفتم آبان ۱۴۰۴








