کیهان خانجانی

reference: pinterest.com

من مرده­‌ام و تو سر خاک من راه می‌­روی

دفتر پانزدهم بارو ــ با همۀ امیدواری برای گرفتن خانه، هنوز هم موفق نشده‌­ام، دلیلش فقط تنهائی است. و بیشتر بی‌­پولی. ولی چاره‌­ای نیست. اگر قرار است چند صباحی از عمر باقی باشد، چه بهتر که این دوری را کم و کمتر بکنیم. نمی‌­دانم چرا تردید می‌­کنی. بالاخره آدم‌­های دست و پا چلفت­‌تر از من، در این‌جا زندگیِ خود را...

خیابانِ خورشید، گورستانِ ماه

خورشید تمام‌زور می‌تابید و روز گرم و بی‌بادی بود... مردم ریخته بودند خیابان برای اعتراض... صدای شعار بود و بوقِ ممتد ماشین... درِ دکانش را بسته بود و بیرون را نگاه‌نگاه می‌کرد... دید کیکا همراه ایلماه می‌‌آیند... ناگاه صدای شلیک بلند شد... جمعیت دویدند به هر طرف... اما کیکا تیر خورده و افتاده بود زمین... لباسش سرخِ سرخ... او تندی...

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.