مازیار اخوت

مازیار اخوت (اصفهان، ۱۳۵۱) نویسنده و ویراستار؛ فارغ‌التحصیل جغرافیای شهری است. از سال ۱۳۶۹ تا کنون در حوزه‌ی برنامه‌ریزی و پژوهش‌های شهری در شرکت‌های مهندسان مشاور اصفهان و تهران فعال است و از سال ۱۳۸۶ موسس و مدیر شرکتی است که در زمینه‌ی معرفی و احیا خانه‌های تاریخی فعالیت‌ می‌کند. او عضو شورای انجمن داستان‌نویسان اصفهان و عضو شورای نویسندگان فصلنامه‌ی مهراوه بوده است. داستان، مقاله و شعرهای مازیار اخوت در مجله‌های کارنامه، نگاه نو، زنده‌رود، عصر پنجشنبه، مهراوه، جهان کتاب، نما، شهر، هفته‌نامه‌ی همشهری و هنگام منتشر شده است. اخوت در مجلهٔ بارو جستارهای پیوسته و گاه پراکنده می‌نویسد.

مطلب بارو

ما هنوز بچه‌ایم

عذاب وجدانمان هم کم‌کم رفت در سوراخکده‌ی تاریخ! اگرچه تا همین امروز دارم و داریم فحش می‌خوریم توسط دوست و دشمن که "طرف درست تاریخ" را نشناختیم کجاست. احتمالاً راست می‌گویند. مدت‌هاست جهت‌ها را گم کرده...

رمان به‌مثابهٔ انتقام از تاریخ و بازسازیِ زندگی

رُمان به‌مثابهٔ انتقام از تاریخ و بازسازیِ زندگی نگاهی به چهارپاره‌ی «مادران و دختران»[۱]   چهارپاره‌ی مادران و دختران را

ماجراهای من و صمد

ماجراهای من و صمد   کودکی‌ام از آن‌جا که به یاد دارم با نامِ او آغاز شد. با «مجتمع آموزشی

آن انگشت اشاره – ۴

یادداشت چهارم ۱۱. چهارده، پانزده ساله بودم که پدر نامه‌ای نوشت برای من و برادرم. نه او سفر رفته بود،

کُتَک به مثابهٔ زبان

کُتَک به مثابهٔ زبان مروری بر کُتک‌هایی که خورده‌ام و زده‌ام در دوران کودکی تا ابتدای نوجوانی، زیاد کتک خوردم.

آن انگشت اشاره ۳

یادداشت سوم ۷. طبقهٔ دومِ خانه که با طرحِ ابتکاری بابا ساخته شد، «بالا» بالاتر رفت و با آن سالنِ

آن انگشت اشاره ۲

یادداشت دوم   ۴. دَه، یازده ساله‌ام. هنوز طبقهٔ دوم ساخته نشده بود. اما آن «بالا» راه افتاده بود دیگر.

آن انگشت اشاره ۱

یادداشت اول   پیش‌درآمد اگر قرارست نویسنده از «مسأله»هایش بنویسد و آن‌چه برای او «مسأله» است که گاه گستره‌ی عمومی

باروی داستان

مرز خشکی و آب

قلعه‌ی ایران‌شهر را كه با تو و فرهاد و فریبا رفته بودم. یادت هست كه؟ همان قلعه‌ی متروك روی بلندی كه یكی از غروب‌های زیبای بلوچستان را آن‌جا نشستیم و با هم سیر تماشا كردیم. این‌بار فقط بازارش را رفتم و...

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.