محمدحسن روستایی

عزیمت | آرتور رمبو
شعر ترجمه: بسنده نظارهای، / سوسوی نور در هر سرزمینی. / داشتنی بس، / هیاهوی دور شهرها، در غروب، / زیر نور خورشید، و همیشه. / هویداست همهچیز، / ای هیاهو و همهمه، ای رویاها، / اینها ایستگاههای زندگانیاند. / به محبت و نواهای نورانی عزیمت باید.

جنگ | آرتور رمبو
شعر ترجمه: اینک / تمایل ابدی زمانه / و ریاضیات بینهایت / مرا از استقرار در این جهان منع میکند. / با هر افتخار مدنیای که مواجه میشوم، / مورد احترام کودکان گوناگون / و محبتهای شگرف، / رویای جنگِ راستی و قدرت را نظاره میکنم؛ / جنگی ناشناخته برای منطق نادیده انگاشتهشده، / بهسادگیِ یک قطعهی موسیقی.

ابدیت | آرتور رمبو
شعر جهان: ای روح گماشته / اقرار کن به ترنم / به شب پر ز پوچ / و آتشینروز. / خود را برهان / از بند تحسین آدمیان، / از عطش شوقهای فرومایهشان، / و پرواز کن آنگونه که میخواهی.

امیال مرد مسکین | آرتور رمبو
شعر جهان: درد اَر آرام گیرد / و زر اَر داشته باشم، / به شمال خواهم رفت یا که سرزمین تاکستانها؟ / [آه! شرم بر رویادیدن؛ بر این اتلاف محض!] / دگرباره اَر مسافرِ گذشته باشم / هرگز گشوده نخواهد شد / درب کابارهی سبز بر من.

شورش علیه شعر | آنتونن آرتو
شعر ترجمه ــ من سر آن ندارم که شاعرِ خود باشم، شاعر این منی که پیوسته به دنبال آن بوده تا مرا بهعنوان شاعر انتخاب کند، بااینحال اما آرزو دارم در شورشی علیه شعر و خویش، شاعر آفریننده باشم؛ شورشی کهن از فرمهایی که مرا در خود غرق ساختند در خاطرم هست. با چنین شورشیست که از همه تجسمهای شومِ...

کشتی مست | آرتور رمبو
شعر ترجمه: شبیه جزیرهای بودم که بر کرانههایم، / قیلوقال و فضلهی پرندگان زاغچشم و پرهیاهو بود / و بر آبها میراندم تا آن هنگام که میان ریسمانهای پوسیدهام / غریقان در خواب میشدند و به قعر دریا فرومیرفتند. / آنگاه من، کشتی سرگردان در گیسوان مردابها / پرتابشده از گردباد در اثیر بیپرنده، / مرا که ناوهای جنگی و...