محمدتقی غیاثی در خمامِ گیلان زاده شد و تحصیلات ابتدایی را در خمام و متوسطه را در شهر رشت و تحصیلات دانشگاهی را در رشتهٔ زبان و ادبیات فرانسه در دانشسرای عالی تهران گذراند. در سیسالگی با بورس تحصیلی وزارت فرهنگ ایران به پاریس رفت و موفق به اخذ دکتری ادبیات فرانسه از دانشگاه سوربن پاریس شد. «تأثیر استاندال روی ژید» عنوان تز دکتری او بود. پس از مراجعت تا هنگام بازنشستگی با سمت استاد تمامی در دانشگاه تهران و پس از آن چندین سال نیز در دورهٔ دکتری دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات به تدریس زبان و ادبیات فرانسه اشتغال داشت. محمدتقی غیاثی سوای فرهنگهای فرانسه-فارسی کارآمد و محبوب و کتابهای کمکدرسیای که در آموزش زبان فرانسه منتشر کرده، ترجمههایی نهچندان کمشمار نیز از آثار ادبی نویسندگان فرانسه در کارنامهٔ خود دارد. او امروز هفتم مردادماه ۱۴۰۳ در فرانسه درگذشت. شماری از آثار تألیفی مهم او: دستور زبان فرانسه؛ فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات زبان فرانسه؛ فرهنگ مکالمه گفتگوهای روزانهٔ زبان فرانسه؛ درآمدی بر سبکشناسی ساختاری؛ واژهشناسی در زبان فرانسه. شماری از ترجمههای مهم او: فلسفۀ پوچی، آلبر کامو؛ دلهرهٔ هستی، آلبر کامو؛ عیش، آلبر کامو؛ زمین، امیل زولا؛ سهم سگان شکاری، امیل زولا؛ هفتۀ مقدس، لوئی آراگون؛ نقد تکوینی، لوسین گلدمن؛ آوازخوان طاس (ضد تاتر)، اوژن یونسکو؛ گزینش و ترجمه و توضیحِ شعر فرانسه در سدهٔ بیستم: بیش از صد قطعه شعر از ۳۰ شاعر؛ قصۀ نو، انسان طراز نو، آلن ربگرییه.
من تنها نیستم | پل الوار
سرشار، / به لب از میوههای سبکبار / آراسته، / به هزاران گل رنگارنگ. / پرشکوه، / در آغوش آفتاب. / بهروز، / از یک پرندهٔ دستآموز. / شادان، / از یک قطرهٔ باران. / زیباتر، / از آسمان بامداد پگاه، / باوفا...
سیر سکوت | پل الوار
سیر سکوت / از دستانم به دیدگانت / و در زلفانت / که دختران جگنی در آن / به آفتاب تکیه میدهند / لب میجنبانند / و به سایهٔ چهار برگ امکان میدهند / که دل گرم خویش از خواب سیراب کنند
باوفا | پل الوار
در ده آرامی زندگی میکنیم / که جادههای دراز و دشوار / از آن رهسپار جایی است / آلوده به خون و اشک / ما پاکیم. / شبها گرمند و آرام / و ما برای عاشقان / این وفای گرانبهای یگانه را، / که امید زیستن است...
زن دلباخته | پل الوار
بر پلکهای من ایستاده، / موهای او در موهای من آمیخته، / به شکل دستهای من است، / به رنگ چشمان من است، / در سایهٔ من محو میشود، / همانند سنگی در هوا / چشمانش همیشه باز است / و نمیگذارد که بخوابم / رؤی...
حکومت نظامی | پل الوار
چه کار میشد کرد؟ گزمه بر در بود، / چه کار میشد کرد؟ در خانه زندانی بودیم، / چه کار میشد کرد؟ راه کوچه بسته بود، / چه کار میشد کرد؟ شهر به زانو درآمده بود، / چه کار میشد کرد؟ مردم شهر گرسنه بودند،...
ای آزادی | پل الوار
روی اجسام نورافشان، / بر زنگهای رنگها، / روی حقیقت جسمانی، / نام ترا مینویسم. / بر کورهراههای بیدارگشته، / بر راههای باز به هر سو، / بر میدانهای طغیانی، / نام ترا مینویسم. / روی چراغی که روشن ...
ما تنها به سوی هدف نمیرویم | پل الوار
ما تنها به سوی هدف نخواهیم رفت / دو بهدو میرویم. / و چون دو بهدو همدیگر را میشناسیم، / همه همدیگر را خواهیم شناخت، / ما همه همدیگر را دوست خواهیم داشت / و فرزندان ما / به افسانهٔ سیاه گریهٔ مرد تن...
یک لبخند | پل الوار
در انتهای غم همیشه پنجرهای باز است، / پنجرهای روشن. / رؤیای بیداری همیشه هست: / آرزویی برآوردنی، گرسنگی رفعکردنی، / دلی سخاوتمند، / دستی درازشده، دستی باز، / چشمانی متوجه، / یک زندگی، زندگی شریکشد...
به زنانی که آنان میاندیشند | پل الوار
اوژن گرندل، که در شعر نام پل الوآر بر خود نهاده، به سال ۱۸۹۵ در شهر سندنی، شمال پاریس چشم به جهان گشود و در سال ۱۹۵۲چشم از جهان فروبست. او در خانوادهٔ فقیری پا به جهان گذاشت، تحصیلات دورهٔ ابتدایی ر...