نرگس سنائی

نرگس سنائی مترجم و استاد زبان و ادبیات روس در دانشگاه علامه طباطبایی است. او در دو رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی و روس تحصیل کرده و تز دکتری‌اش نیز در زمینهٔ بررسی رمان‌ «مرشد و مارگریتا» نوشتهٔ میخائیل بولگاکف با آرای منتقد ادبی بزرگ روس میخائیل باختین بوده است. کتاب‌های «ایران در آینه شعر روس» و رمان «بریزبن» اثر یوگنی وادالازکین به ترجمهٔ او در ایران منتشر شده است. در بارو ترجمه‌های شعر او منتشر می‌شود.

شعرهای ترجمه

زمستان | مارینا تسوتایوا

reference: https://www.pinterest.com/

غمم در زمستان يگانه بود ... / و ناگاه تجلى تصويرى نو / روح آدمى، همان تخته‌يخ شناور / كه از پرتو نور گداخته مى‌شود.

هشدار | آنا آخماتووا

reference: pinterest.com

ولى من به شما هشدار می‌دهم، / که براى واپسين‌بار زندگى مى‌کنم. / نه به هیأت پرستو، نه افرا، / نه نى، نه ستاره،‌ / نه آب چشمه، / نه بانگ ناقوس كليسا؛ / کسی را آشفته نخواهم كرد / و به رؤیای غریبه‌ها نخو...

عشق | مارینا تسوتایوا

reference: https://www.pinterest.com/

ما جوان‌تر از آنيم كه از خاطر ببريم / او كه سِحرِ عشقمان را شكست. / ليك، سال‌ديده‌تر از آن كه ديگر بار / چنان عاشقانه دوست بداريم!

مهربانی | آنا آخماتووا

reference: pinterest.com

من از روزگاران ديرين، / دل نبسته‌ام به رحم و شفقت ديگران، / اما با اندکی از مهربانى تو / می‌روم،‌‌ گوييا با خورشيدى در درونم. / از همين رو اطرافم سپيده مى‌دمد. / مى‌روم تا معجزه‌اى خلق كنم / آرى از هم...

گهواره |‌ مارینا تسوتایوا

reference: https://www.pinterest.com/

آن سوى پنجره دوباره برف / صنوبر را آراسته / از چه رو اى دوست عزيز / قد كشيدى از گهواره‌ات؟ / دانه‌هاى برف در هوا معلق / بر روى رهگذران مى‌نشينند / و بى‌شمار آب مى‌شوند / از چه رو غافل شدى / از چه رو ق...

پنجره | آنا آخماتووا

reference: pinterest.com

از پنجره مى‌نگرم، / به دريا، به سواحل شنى. / ديگر غمى به دل ندارم، / با خود مى‌انديشم / چه قدرتى دارد كسى كه، / حتى مهربانى را طلب نمى‌كند.../ و من ياراى آنم نيست / پلك‌هاى خسته‌ام را برگيرم، / آنگاه ...

غبیرا | مارینا تسوتایوا

reference: https://www.pinterest.com/

غبیرا با خوشهٔ سرخش درخشيد / ‎برگ‌ها فرو افتادند. / ‎من زاده شدم. / ‎ناقوس كليسا / ‎از هر سو نواخته شد. / ‎آن روز شنبه بود: / ‎روز يوحناى حكيم / ‎و من تا به امروز / ‎هنوز هم دلم مى‌خواهد /‎ خوشه‌ٔ تل...

رمزآلود | آنا آخماتووا

reference: pinterest.com

تو هماره رمزآلود و نو هستى، / من هر روز بيش از پيش رامت مى‌شوم، / اما، آه اى دوست سخت‌دل! / عشق تو شکنجهٔ آهن است و آتش. / نه گلوى آوازى نه لب لبخندى / و نه رخصتى براى دعا مى‌دهى / فقط كاش ميان من و ت...

مانند آب |‌مارینا تسوتایوا

reference: https://www.pinterest.com/

گاه می‌اندیشم من مانند آبم... / می‌توان لیوانی از آن برداشت، / می‌توان دریایی را نیز پر کرد. / مهم گنجايش ظرف است / و ميزان تشنگی نیز ...

جدایی | آنا آخماتووا

reference: pinterest.com

در اين جدايى تاريك و تلخ / همراه تو خواهم بود. / گريه براى چه؟ / دستانت را در دستان من بگذار، / عهد كن دوباره به خوابم بيايى. / من و تو همچون دو كوهيم ... /  ميان ما هرگز ديدارى نيست / اما اى كاش گاهى...

شوق | مارینا تسوتایوا

reference: https://www.pinterest.com/

نازنين در اين شب زمستانى / با من همچون كودكى باش. / با حيرتت مرا بازمدار، / همچون پسركى باش / در اين راز مگو / و كمك كن تا من دختركى بمانم، / هرچند كه زنم.

عشق | آنا آخماتووا

reference: pinterest.com

مى‌داند چه دلفریب / در هیأت ويولونى دلتنگ، / نغمهٔ زاری سر دهد / و عشق آنگاه که حتى باورش هولناك است، / در لبخند يك غريبه می‌نشیند.

ناقوس | مارینا تسوتایوا

reference: https://www.pinterest.com/

‎آن سوى ديوارها / ‎ناقوس شكايت / ‎دوباره نواخته مى‌شود... / ‎تنها چند كوچه ميان ما فاصله است، / ‎تنها چند كلمه! / ‎شهر در ميان غبارِ مه به خواب مى‌رود، / ‎و كريستال‌هاى برف بر يقه‌ات، / ‎هلالى نقره‌اى...

زندگی خردمندانه | آنا آخماتووا

reference:http://collectionprints.com/

من آموخته‌ام خردمندانه زندگى كنم / پيش از حيرانى شب‌هنگام، / به آسمان بنگرم و دست دعا برآورم، / تا تشويش را از پاى درآورم. / آنگاه كه صداى خش‌خش خارها / در دره مى‌پيچد / و خوشه‌هاى زرد و سرخ‌رنگ غبیر...

آینهٔ تیره‌وتار | مارینا تسوتایوا

reference: https://www.pinterest.com/

از آينهٔ تيره‌وتار، / كه رويا در آن مه‌آلود است، / راه و مقصدت را می‌جويم. / من تيرك بادبان كشتى، / و تو را بر روى عرشه... / در ميان دود قطار / و نالهٔ شبانهٔ مزارع، / در ميان دشت‌هاى شبنم‌آلود شب، / ...

خاطره | آنا آخماتووا

reference:http://collectionprints.com/

خاطره‌ای در درونم هست / چون سنگی سپید در قعر چاهی. /  سر ستیز با آن ندارم و یارای آنم نیست: /  هم شادی است و هم رنج. /  از نزدیک كسى اگر به چشمانم بنگرد / احساس می‌کنم بی‌درنگ آن را می‌بیند. / غمگین‌ ...

پنجره | مارینا تسوتایوا

reference: https://www.pinterest.com/

ای پنجرهٔ شب، / تو آکنده از فرياد فراق و ديدارى! / چه صدها شمع چه کورسویی ... / مرا هیچ آرامش‌خاطرى نيست. / در خانهٔ من نيز / چنين حس‌هایی جان می‌گيرد./ دعا كن ای دوست / برای خانه‌اى بیدار / و پنجره...

خون | آنا آخماتووا

reference: https://www.pinterest.com/

عسل وحشی بوی آزادی می‌دهد، / گردوغبار بوی پرتو خورشید، / دهان دوشیزه بوی بنفشه، / و طلا بوی هیچ. / گل اِسپَرَک بوی آب، / و عشق بوی سیب می‌دهد. / ولی ما برای همیشه آموختیم / فقط خون بوی خون می‌دهد...

اندوه | آنا آخماتووا

reference: https://www.pinterest.com/

و اکنون تو ای اندوه تازه‌ / چون مار بوا بسته‌ای راه نفسم را / و دریای سیاه غرش بر‌می‌آورد / آنگاه که رد بالین مرا می‌گیرد

نه عشق می‌خواهم نه افتخار | مارینا تسوتایوا

نه عشق مى‌خواهم، نه افتخار؛ / سرمست‌كننده است؛ فريبش را نمى‌خورم! / ديگر حتى ميلى به سيب ندارم! / اغوا‌کننده است از درون طبق ... / چیزی زنجيروار در پى من کشیده مى‌شود، / بزودى چون تندر فرياد از سر مى‌...

معجزه | آنا آخماتووا

دل نبسته‌ام به رحم و شفقت ديگران، / اما با اندکی از مهربانى تو / می‌روم،‌‌ گوييا با خورشيدى در درونم. / از همين رو اطرافم سپيده مى‌دمد. / مى‌روم  تا معجزه‌اى خلق كنم / آرى از همين روست.

ملال | اوسیپ ماندلشتام

اوسیپ ماندلشتام (۱۸۹۱-۱۹۳۸)، شاعر و نویسندهٔ روس بود. او از ۱۵ سالگی سرودن را آغاز کرد و در سال ۱۹۰۷ نخستین شعرش را در مجلهٔ دبیرستانش چاپ کرد. او مدتی را در فرانسه گذراند و با اشعار شاعرانی مانند فرا...

پیشواز | مارینا تسوتایوا

بگذار در اين آشوبِ آرام / سال بر ما روز نمايد! / بى هيچ فكرى به جاودانگى، / بى هيچ انديشه‌اى به آن! / دوباره "خواهرانگى" را از سر مى‌گيريم، / يكديگر را تنگ‌تر در بر مى‌كشيم. / بى هيچ حرفى از گذشته، / ...

فانوس | الکساندر بلوک

شب، خیابان، / داروخانه، فانوس / کورسوی نوری عبث، / ربع قرن دیگر هم زندگی‌ کن / همه‌چیز همین‌طور خواهد‌ ماند. / گریزی نیست. / می‌ميرى و باز از نو آغاز می‌کنی / و همه‌چیز چون گذشته تکرار می‌شود: / شب، ا...

دلم می‌خواهد | باریس‌ پاسترناک

باریس لئونیدویچ پاسترناک شاعر، رمان‌نویس، آهنگساز و مترجم ادبی اهل ر وسیه در ۲۹ فوریهٔ ۱۸۹۰ در مسکو به دنیا آمد. اولین کتاب شعر پاسترناک، «خواهر من، زندگی» که در سال ۱۹۱۷ سروده شده بود، در سال ۱۹۲۲ د...

دیوانه‌وار | الکساندر بلوک

دیوانه‌وار آه، دیوانه‌وار خواهان زیستنم: تا جاودانه کنم هر آنچه را که هست، تا انسانی کنم هر آنچه را که

بدرود، دوست من، بدرود!‬‬ | سرگی‌ یسنین

سرگی الکساندرویچ یسنین (زادهٔ ۳ اکتبر ۱۸۹۵، کنستانتینوو، استان ریازان، روسیه – درگذشتهٔ در ۲۷ دسامبر ۱۹۲۵، لنینگراد) شاعر خودساخته و «آخرین شاعر روسیهٔ چوبی» بود که تصویر دوگانهٔ او ــ تصویر یک روستای...

رگبار باران بر رخسار و شانه‌ها | بِلا آخمادولينا

ایزابلا آخاتونا آخمادولینا ــ‌ زادهٔ ۱۰ آوریل ۱۹۳۷ و درگذشتهٔ ۲۹ نوامبر ۲۰۱۰ ــ شاعر، نویسندهٔ داستان کوتاه و مترجم روسی‌زبان تاتاری با تباری ایتالیایی بود که در ادبیات شوروی پسااستالینی صدایی متمایز ...

نقره | مارینا تسوتایوا

این زلف‌های آشفته‌ام را می‌بینی؟ / مرا به نمكی خشک بر روی زمین / بدل نمی‌توان ساخت. / در مواجهه با زانوان سنگی‌تان می‌شکنم، / من با هر موجی به پا می‌خیزم! / آری زنده‌باد کف، کف شادمان دریا، / کف برافر...

پرنده‌ای در دستانم | مارینا تسوتایوا

الکساندر بلوک، شاعر غنایی، نویسنده، روزنامه‌نگار، نمایشنامه‌نویس، مترجم و ادیب روسی بود که در سال ۱۸۸۰ در سن‌پترزبورگ روسیه در خانواده‌ای روشنفکر به دنیا آمد. او بعد از جدایی والدینش در عمارت اقوام اش...

یادبود بولگاکف | آنا آخماتووا

میخائیل آفاناسیویچ بولگاکف (زادهٔ ۱۵ می ۱۸۹۱ و درگذشتهٔ ۱۰ مارس ۱۹۴۰) نویسنده، پزشک و نمایشنامه‌نویس روسی بود. رمان معروف او، «مرشد و مارگاریتا» که بعد از مرگش منتشر شد، یکی از معروف‌ترین رمان‌ها در ق...

الههٔ شعر | آنا آخماتوا

به او مى‌گويم: اى الههٔ شعر / صفحات دوزخ را / تو، بر دانته خوانده‌اى؟ / پاسخ مى‌دهد: آرى "من"

خوشم که… | مارینا تسوتایوا

مارینا ایوانونا تسوتایوا (۸ اکتبر ۱۸۹۲ - ۳۱ آگوست ۱۹۴۱) شاعر بزرگ روس. آثارش از شناخته‌ترین آثار ادبیات قرن بیستم روسیه و جهان است. او در دو قرن زندگی کرد. از انقلاب اکتبر روسیه و از قحطی مسکو و فراز ...

در اين جدايى | آنا آخماتووا

در اين جدايى  در اين جدايى تاريک و تلخ همراه تو خواهم بود. گريه براى چه؟ دستانت را در دستان

زندگی بی‌بازگشت | آنا آخماتووا

زندگی بی‌بازگشت من آموخته‌ام خردمندانه زندگى كنم پيش از حيرانى شب‌هنگام، به آسمان بنگرم و دست دعا برآورم، تا تشويش

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.