نسیم خاکسار

نسیم خاکسار (۱۳۲۲ آبادان) از نویسندگان و نمایش‌نامه‌نویسان ایرانی است. از او ۲۶ جلد کتاب تاکنون چاپ شده‌ است. چندین اثر از خاکسار به زبان هلندی نیز ترجمه شده‌است: بقال خرزویل، سفر تاجیکستان، بادنماها و شلاق‌ها و نمایشنامهٔ زیر سقف. او اکنون مقیم هلند است. از ده‌ها کتاب به زبان فارسی منتشر شده است، از کتاب کودک گرفته تا شعر و رمان و داستان کوتاه.

reference: https://www.veniceclayartists.com/sixties-quest-elusive-eden/

نفس همین بازی است

دفتر پانزدهم بارو ــ در شعرهای پگاه در این کتاب گاه می‌توان ردی، سایه‌ای از شعر فروغ دید. فروغی اما در موقعیتی دیگر، موقعیتی بس دهشتناک‌تر از هاویه‌ای که فروغ از آن می‌نوشت. وقتی در شعر فروغ تلخی و درد از بودن و هویت داشتن در جامعه یا دنیایی که تلخ است زبانی طنز می‌یابد؛ برای نمونه، فاتح‌شدن از گرفتن...

همسایهٔ چینی من

همسایهٔ چینی من امروز صبح زنگ در خانه‌ام را زد. وقتی در را برایش باز کردم از من خواست به

reference: pinterest.com

بازخوانی داستانِ زنی که مردش را گم کرد، از صادق هدایت

دفتر دوازدهم بارو ــ زنی که مردش را گم کرد یکی از داستان‌های واقع‌گرایانهٔ صادق هدایت است. داستانی که در ساخت و پرداخت، به دیگر داستان‌های کوتاه و واقع‌گرایانهٔ او نظیر داش آکل و طلب آمرزش و محلل شباهت دارد. بر پیشانی این داستان، این جمله‌ از نیچه دیده می‌شود: «سراغ زن‌ها می‌روی تازیانه را فراموش نکن.» با خواندن این...

reference: https://www.google.com/url?sa=i&url=https%3A%2F%2Fwww.iranicaonline.org%2Farticles%2Falavi-bozorg-novelist&psig=AOvVaw22hr2jM2J23rK0l98o2G7o&ust=1734721418872000&source=images&cd=vfe&opi=89978449&ved=0CAMQjB1qFwoTCMjD-ITDtIoDFQAAAAAdAAAAABAE

با بزرگ علوی در اوترخت

دفتر یازدهم بارو ــ بزرگ علوی را که در اوترخت دیدم، دیگر پنجاه‌ویک‌ساله بودم. با تورج اتابکی، مسئول بخش ایرانشناسی دانشکده‌ی اوترخت، رفته بودیم به ایستگاه قطار در شهر آمرس‌فورت که او را بیاوریم. در تعیین وقت اشتباه کرده بودیم و یک ساعتی زودتر سر قرار رفته بودیم. باران نم‌نم می‌بارید. در فاصلهٔ نخستین دیدارم با او در تهران تا...

reference: pinterest.com

جسد نایب بزرگ

دفتر دهم بارو ــ مادر می‌گفت مبارزه نایب بزرگ در قدیم علیه خارجی‌ها هم دروغ بود. می‌گفت کلیدساز کاغذهایی دارد که نشان می‌دهد نایب بزرگ در دوره‌های مختلف زندگیش با اینکه می‌توانست به گروه‌هایی که هوادار استقلال وطن بودند کمک کند، کمک نکرده است. برای حفظ قدرت خودش تا آن جایی که می‌توانست علیه آنها هم شایعه‌پراکنی کرده و فتوا...

reference: https://www.iranketab.ir/book/38268-tamhidat

سرچشمه‌ها: بازخوانی عین‌القضات

دفتر نهم بارو: سرچشمه‌ها: بازخوانی عین‌القضات ــ عین‌القضات همدانی از اندیشه‌ورزان ایرانی آغاز قرن ششم قمری/ دوازدهم میلادی است. او به سال ۴۹۰ق/۱۰۹۷م در همدان متولد و به سال ۵۲۵ق/۱۱۳۱م در همین شهر به دار آویخته شد. تمهیدات از کارهای نزدیک به پایان عمر کوتاه ۳۵ سالۀ اوست که به نقل از خودش در همین کتاب، در نیمۀ دوم ۵۲۱ق/۱۱۲۷م آن را...

سگ کور

سگ کور     در محوطه‌ی جلو مرکز خرید محله‌مان، چند زن و بچه دورهم حلقه زده بودند. هرکس دیگری

نجواهای راویانی که فاجعه را زیسته‌اند

نجواهای راویانی که فاجعه را زیسته‌اند نقد و نگاهی بر نمایشنامۀ «بهار هر سال…» اثر محسن یلفانی، نشر ناکجا، پاریس،

قصر کافکا

قصر کافکا   رمانی برای خندیدن به مضحکهٔ واقعیت کوشش برای فراهم کردن خلاصه‌ای از رمان قصر کافکا در همان

دور از مادر، یله بر یال‌های پریشان اندوه

دور از مادر، یله بر یال‌های پریشان اندوه   تحشیه‌ای بر «به‌یاد انگشت‌های نسخه نویسم»، تازه‌ترین مجموعه داستان اکبر سردوزامی؛

رحله

رحله   شبی دیرند و ظلمانی بود. جز آوای عجیبی که به سختی از لایه‌های ضخیم تاریکی می‌گذشت و بریده

خانهٔ گوشت

خانه‌ی گوشت ترجمه‌ی داستانی از «یوسف ادریس» انگشتری پای چراغ است. سکوت مستولی و گوشها بسته. انگشتی پیش رونده و

reference: pinterest.com

مُنجیها

دفتر پانزدهم بارو ــ تپه در تاریکی اول غروب با فاصله کمی از آنها نرم بالا می‌رفت. دامنه‌ی آن سرتاسر پوشیده بود از چمن. بالای آن یک مجسمه‌ی آهنی بود که محمدی هیچگاه نتوانسته بود برای آن شکل معینی در ذهن تصور کند. گاهی شبیه آدمی غول‌پیکر می‌شد که از روی مانعی می‌پرید؛ با دستهای باز به دو طرف. گاهی...

reference: pinterest.com

با یک فنجان قهوه‌ی گرم چطوری

دفتر پانزدهم بارو ــ با التماس از او خواهش کردم اگر می‌تواند کمی از خط اصلی این نمایش برایم حرف بزند. از یکی دو حادثه‌ی مهم در آن. حداقل چند جمله‌ای از اول آنرا با صدای بلند بیان کند، انگار که روی صحنه است، تا شاید با کمک آنها یک چیزهائی یادم بیاید. او هم برداشت و به همان کوتاهی...

سگی زیر باران

قدم زدن زیر باران همیشه حس تنهائی را در من شدیدتر می‌کرد. اما انگار چاره‌ای نداشتم. هرگاه که بی‌قراری تو شروع شد، حالتی که از پیش هم خبر نمی‌کند، دیگر نمی‌توانی در یک‌جا بمانی. البته این حالت‌ها دیگر بعد از مدتی پاره‌های همیشگی زندگی‌ات در تبعید می‌شود. از دستت هم کاری ساخته نیست. دلت نمی‌خواهد بگذاری یأس بر تو چیره...

وقتی لیز غرق شد

واژهٔ بالغ درست واژه‌ای بود که مارتین بکار برده بود. اریک تردید نداشت که مارگیریت دختر خوبی بود. و این را خوب می‌دانست که اهل مطالعه است. شیفته امیلی برونته و ویرجینیا وولف. اما نفهمید چرا تعریف مارتین با این شکل در ذهنش یک‌جور ستایش از قابلیت‌های دیگری در وجود مارگیریت را می‌داد. مارگیریت در رختخواب دختر محشری بود. وقتی...

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.