شهلا اسماعیلزاده متولد ۱۳۴۳ است. از سال ۱۹۹۹ در هلند زندگی میکند و در رشتهی گل و باغبانی تحصیل کرده است. او از سال ۲۰۰۳ مسیحی به کار ترجمه مشغول است. وی در این مدّت کلیّات آثار روتخر کوپلاند، رمکو کامپرت و همچنین آثار بسیاری از دیگر شاعران هلندی را برای نخستین بار به فارسی ترجمه کرده است.
بهار در خیابان نقاشها | میریام فان هی
شعر جهان ــ تو را آن روبهرو دیدم / انگار که از پناهگاه زیرزمینی بیرون آمده بودی: / با احتیاط و حیرتزدهی / نوری که بر خانهها میتابید / پالتوی بلندت هنوز بر تنت بود / میتوانستم خودی نشان بدهم / می...
خدا در سرم | روتخر کوپلاند
شعر ترجمه ــ وقتی هنوز در خواب و بیداری بودم، به یاد آوردم / که در این شب، در گذشته زندگی کرده بودم / و بیهیچ شکی دوباره میدانستم که خدا هست / بالاخره میخواستم با او صحبت کنم / مردی خیلی خیلی مهربا...
دوستی | رمکو کامپرت
شعر تر جمه ــ در رابطهی دوستی / تو نباید کارِ زیادی بکنی / همانطور که بر نقاشی تمامشده / چیزی اضافه نمیشود.
چشمانداز با رودخانه خود را بر من میگسترانند | روتخر کوپلاند
شعر جهان ــ چشمانداز با رودخانه خود را بر من میگسترانند، / رودخانه دشتها را به جایی میبرد که / چشمهایم باید خود را آنجا رها کنند / بدون تغییر زیر پاهایم باز میگردنند / تفاوتی میان رفتن و بازگشتن...
لو میسترال | میریام فان هی
شعر جهان ــ باد در همهی زبانها / هر نامی هم که داشته باشد / مذکر است / یا بهتر بگویم پسرانه / همه جا پیراهنها را بالا میزند / لباسهای شستهشده را تکان میدهد / و صفحههای کتاب و روزنامه را
نقاشی | میریام فان هی
شعر ترجمه ــ در نهایت میخواهیم همیشه باز / همان را ببینیم: خانهای میان درختها / همانطوری که بچهها، خستگیناپذیر / نقاشی میکنند: پنجرهای، دری، سقفی سنگ لوحی / و پشت پنجره خانوادهای و / به خصوص ل...
مقاومت با حرفهای بزرگ شروع نمیشود | رمکو کامپرت
شعر جهان ــ مقاومت با حرفهای بزرگ شروع نمیشود / بلکه با کارهای کوچک / مانند خشخش آرام طوفان در باغچه / یا گربهای که تلوتلو میخورد / مانند رودخانههای بزرگ / با سرچشمهی کوچک / در دل جنگلی
میخواهم بدانم از چه رو رودخانه میآید و میرود | روتخر کوپلاند
شعر جهان ــ میخواهم بدانم پیش از اینکه من هنوز نبودم / چشمانداز با رودخانه چگونه بودهاند / و چگونه خواهند بود وقتی من دیگر نباشم / میخواهم بدانم چشمانداز با رودخانه چه چیزی را / از نگاهم پنهان م...
زمستان | میریام فان هی
شعر ترجمه ــ تنها این تصویر را در برابرم میبینم / و از این رو نمیخواهم که بگذارم برود / بر بامها اولین برف سال که ما را / در پشت پنجرهها زنجیر کرده است / به ناگهان در پایین، ترافیک شهری
اگر مادرت بمیرد | تون تلگن
شعر جهان ــ اگر مادرت بمیرد / درِ باغی وحشی و خُودرو / بسته میشود / همان که همگان فراموشش کردهاند / اگر خودت بمیری / چه کسی میداند / دوباره / چهار دستوپا از خاک بیرون میآیی / در این باغ قدیمی / ...
گفتن چیزهایی که مهم نیستند به کسی | یودیت هرتزبرخ
شعر ترجمه ــ باران میبارد و کسی نیست که بگوید / چقدر خیسم. باران میبارد و کسی نیست / برای گفتن اینکه حالا در کفشهای نوام / آب رفته. جک، در گودال آبی پا گذاشتم / و کفشهایم خیساند، خیس هستم، خیس، خ...
کلاس خوبلز | روتخر کوپلاند
شعر جهان ــ چگونه مثلا میزی / به تابلوی نقاشی تبدیل میشود / «کلاس» میگوید به نوع نگاه کردن بستگی دارد / بیشتر دیدن، کمتر نقاشی کردن / عقب عقب بروی، تا اینکه فکر کنی: لعنتی. / اگر به اندازهی لازم خو...
زبانهایی هستند | میریام فان هی
شعر ترجمه ــ زبانهایی هستند که در آن / گذشته را نمیتوانی بیان کنی / فقط زمان حال دارد / حالا باران میبارد و تو / چهره و دستانت را بهسوی آسمان گرفتهای / گویی که از آسمان کاغذهای رنگی ریز، میریزد ...
نوحه | رمکو کامپرت
شعر ترجمه ــ حالا اینجا در امتدادِ آب ممتدِ عمیق / که فکر کردم فکر کردم که تو همیشه اما / که تو همیشه اما / حالا اینجا در امتدادِ آب ممتدِ عمیق / جایی که پشت نیزارها پشت نیزارها خورشید / که فکر کردم ک...
چهرهی تو | روتخر کوپلاند
شعر ترجمه ــ چهرهی تو بر آب سرد / در آن لحظه که حس کردی چه اندازه / سرد بود. / چهرهی تو بر سر گچبری بخاری خانه، / در چهارده سالگیات، / درخشان در اتاق نشیمن.
هیچ بحثی نیست | میریام فان هی
شعر جهان ــ گاهی میخندیم و خودمان هستیم / چنین زندگی میکنیم و در ژرفای / یکدیگر بدنبال مکانی هستیم / جایی که از ته دل میخواهیم باشیم / برای یک لحظه برای یک روز
بر پشتبام… | روتخر کوپلاند
شعر ترجمه ــ بر پشتبام درختان هم قوز کردهاندخمیده / مانند مادربزرگ بر تختخوابی / اگر به اتاقها میرویم غرولند میکند / داستانها و دعاهای نامفهوم را آه میکشد / در امتداد پنجرههای بخارگرفته / ن...
عکس | رمکو کامپرت
شعر ترجمه ــ گر میخواهی بعدها / با دوستانت یا تنها بخندی / حالا باید عکسی بگیری / دیشب من در شب نشانده شدم / با پاهای خودم / با دستهای خودم / (به واقع هر کاری را همیشه خودمان میکنیم) / درهمشکسته ...
کت او | روتخر کوپلاند
شعر ترجمه ــ آنجا ایستادم و حس کردم از آستینها / و هنگام بستن دگمهها که چقدر مرده بود / و نوجوانیام چقدر دور بود / پیر و ضعیف خواهم شد / در این چینها پوستم آویزان خواهد شد / بروی دستهایم.
صدای مرا نشنید | تون تلگن
شعر جهان ــ آناکارنینا در راه ایستگاه قطار / برگرد! به کوچه کناری برو / بین مردم در ایستگاه / صدای مرا نمیشنوی! برگرد / ترمزها، صداها… / برگرد!! / کتاب از دستش میافتد / آهسته صدا کردم؟ / آیا این رحم...
جزیره | یودیت هرتزبرخ
شعر جهان ــ چیزی غمانگیز در اندوه است / انگار که خود بهتنهایی کافی نبود / صدازدن، زیر آب است / برای چیزی که آنجا نیست / به ظاهر فرسوده میشود / زمان آن را هل میدهد / گوزنهای شمال از دلتنگی میمیرن...
با چای کهنهدم و دستانی پیر منتظر است | روتخر کوپلاند
شعر جهان ــ با چای کهنهدم و دستانی پیر منتظر است / دوستش دارم، اما بدون تشنگی و دلتنگی زیاد / عشق پایان روزی آرام است / تنها نور سرخ باقی میماند / خورشید غروب کرده، زن منتظر است / و گربه در گرگ ومی...
زندگی کامل | یودیت هرتزبرخ
شعر ترجمه ــ یودیت فریدا لینا هرتزبرخ (زادهٔ ۴ نوامبر ۱۹۳۴) شاعر و نویسندهٔ هلندی است. پدرش ابل هرتزبرخ وکیل و نویسنده بود. در طول جنگ جهانی دوم، یودیت در مکانهای مختلف مخفی شد. از سال ۱۹۸۳ او به طو...
ما | روتخر کوپلاند
شعر ترجمه ــ ما بخشی از زمین هستیم و زمین بخشی از ماست / گل خواهرمان، اسب برادرمان / آسمان نفسمان، آب خونمان / انسان هستیم یا چیزی بیش از این، این مکان محل آمدوشد ماست / همانطور که مادر این کار را ...
بهتر نیست بروم… | تون تلگن
شعر ترجمه ــ بهتر نیست بروم؟ / غمگین باشم و بروم؟ / و بالاخره زندگی را بیاهمیت ببینم / شانههایم را بالا بیاندازم / و بروم؟ / دنیا را رها کنم (یا به کس دیگری بدهم) فکر کنم: / تا همنجا بس است
کاهوی جوان | روتخر کوپلاند
شعر ترجمه ــ اما کاهوی جوان در ماه سپتامبر، / تازه کاشته شده، هنوز جان نگرفته / بر گهوارهای خیس، / نه.
مثل | رمکو کامپرت
شعر جهان ــ رمکو کامپرت (زادهٔ ۲۸ ژوئیه ۱۹۲۹ – درگذشتهٔ ۴ ژوئیه ۲۰۲۲) نویسنده، شاعر و مقالهنویس هلندی متولد لاهه بود. پدرش یان کامپرت، نویسنده و شاعر، و مادرش جوکی برودلت بازیگر بودند که در سه سالگی ...
عزیزم حالا برو در باغ بخواب | روتخر کوپلاند
شعر ترجمه ــ عزیزم حالا برو در باغ بخواب / جاهای خالی بر چمنهای بلند / همیشه میخواستم آن باشم / جای خالی برای ماندنِ کسی.
قصیده برای یک زندگی دیگر | آنگی کراگ
شعر جهان ــ زندگی دیگری میخواهم / در خیابانهای دیگری میخواهم راه بروم / شهرها با آسانسورهای دیگری میخواهم / و در طبقهی دیگری میخواهم بیرون بروم / سوپرمارکتهای دیگری میخواهم / غذاهای دیگری از گو...
سفارشی | پل روئلوفسن
شعر ترجمه ــ پستچی پرسید / این اسم و آدرس شماست؟ / و اسم و آدرس را خواند / آدرس من بود / اما نام من نبود / مرد گفت: / پس شما خانه نیستید / واژههایش را پس گرفت / آدرس را بستهبندی کرد / و روی من خط کش...
پنجشنبه | میریام فان هی
شعر جهان ــ میخواستم بنویسم اما واژهها نیامدند / به تو فکر کردم و به پیوند میان چیزها / تو اینجا نبودی / اما خدا میداند که من به همین خاطر / درختها را دیدم / مزرعهی ذرت و آسمان را دیدم / که همه ...
نرگسها | روتخر کوپلاند
شعر ترجمه ــ گفتم داستان را میدانی، جایی که / حالا نرگسی هست، جوانی مُرد / به آب نگریست و در آن کسی را دید / کسی که به او نگاه کرد، نگاهی ابدی / و با شور به سوی آن دیگری رفت / به ژرفای دستنیافتنی ...
یک سیب | تون تلگن
شعر جهان ــ آنتونیوس اتوهرمانوس (تون) تلگن (زادهٔ ۱۸ نوامبر ۱۹۴۱) نویسنده، شاعر و پزشک هلندی است که به خاطر کتابهای کودکان، بهویژه کتابهایی با محوریت حیوانات انسانسازی شده ــ عمدتا دربارهٔ مورچه و...
ماهی | آرماند فان آسه
شعر ترجمه ــ ببین، میتوانم بر شنها / نقش يک ماهی بکشم / چنان واقعی که / پیش چشمهایم بتواند / به آن سو شنا کند. / ماهی بیحرکت بر امواج شنیاش / به باد میگوید: / آرام باش، حرف نزن / هنوز میخواهم ز...
نوشتن مثل نوشیدن است | میریام فان هی
شعر جهان ــ میریام فان هی شاعر و اسلاوشناس فلاندری (متولد ۱۶ اوت ۱۹۵۲) است. او در اوستاکر و گنت در فلاندر شرقی بزرگ شد و در دانشگاه دولتی گنت به تحصیل در رشتهٔ اسلاویسم پرداخت. او شعرهایی از آنا آخما...
گفتگو | روتخر کوپلاند
شعر جهان ــ پرسشگرانه به من مینگرد / انگار میگوید چرا سکوت میکنی؟ / به راستی برای چه سکوت میکنم؟ / و بهدنبال پاسخی میگردم / از چهرهاش رو بر میگردانم / به دیوار و از دیوار به پنجره / از پنجره...
سه شعر زمستانی | روتخر کوپلاند
شعر جهان ــ روتخر کوپلاند (روتخر هندریک فان دن هوفد آکر) در چهام اگوست ۱۹۳۴ در خوور، شهری در شمال هلند بدنیا آمد. او پزشکی را در ۱۹۶۶ به اتمام رساند؛ در سال ۱۹۶۹ تخصصش را در روانپزشکی گرفت و در سال ۱۹...