شهلا اسماعیل‌زاده

شهلا اسماعیل‌زاده متولد ۱۳۴۳ است. از سال ۱۹۹۹ در هلند زندگی می‌کند و در رشته‌ی گل و باغبانی تحصیل کرده است. او از سال ۲۰۰۳ مسیحی به کار ترجمه مشغول است. وی در این مدّت کلیّات آثار روتخر کوپلاند، رمکو کامپرت و همچنین آثار بسیاری از دیگر شاعران هلندی را برای نخستین بار به فارسی ترجمه کرده است.

reference: pinterest.com

یکی پرسشی دارد | رمکو کامپرت

شعر جهان ــ یکی ذرت‌هایش را مخفی می‌کند / یکی جشنی نمی‌گیرد وقتی که ماشین‌های باری می‌رسند / یکی به زمین تف می‌اندازد وقتی سربازها را می‌بیند / یکی نوارها را می‌چیند / یکی خود را در جنگل پنهان می‌کند / یکی دیگر خواب نمی‌بیند / یکی آغاز می‌کند / یکی برای همیشه بیدار است / یکی پرسشی دارد /...

reference: pinterest.com

سَر و سِرّ | رمکو کامپرت

شعر ترجمه ــ هنوز بیاد می‌آوری / چطور در آن جشن بزرگ در باغی / که بوی چمن‌های تازه شسته‌شده را می‌داد / همه‌ی ما رقصیدیم و خندیدیم / شبی روشن از ستاره‌ها بود / ساده، همانطور که گفتی / مثل موزیک جوان بودیم / برای لحظه‌ای جاودانه شدیم.

reference: pinterest.com

شعری بی‌فایده | رمکو کامپرت

شعر جهان ــ ...اینگونه که حرف می‌زنی / با دندان‌هایت در دهانِ من / و گوش‌هایت بر زبانِ من / هیچگاه هیچ مدادی حرف نخواهد زد...

reference: https://www.google.com/url?sa=i&url=https%3A%2F%2Fnothingintherulebook.com%2F2017%2F01%2F11%2Fstrong-opinions-vladimir-nabokovs-most-controversial-views-on-writing-and-literature%2F&psig=AOvVaw00jtzvZW0ZdLh52iZC7TIH&ust=1737215463587000&source=images&cd=vfe&opi=89978449&ved=0CAMQjB1qFwoTCMiY8uiQ_YoDFQAAAAAdAAAAABAE

در شب لازم نیست | ولادیمیر ناباکوف

شعر جهان ــ ولادیمیر ناباکوف (زادهٔ ۲۲ آوریل ۱۸۹۹، سن پترزبورگ، روسیه ــ درگذشتهٔ ۲ ژوئیه ۱۹۷۷، مونترو، سوئیس) رمان‌نویس و منتقد آمریکایی روسی‌الاصل و از برجسته‌ترین نویسندگان مهاجر پس از ۱۹۱۷ بود. او به دو زبان روسی و انگلیسی می‌نوشت و بهترین آثارش از جمله لولیتا (۱۹۵۵) دارای جلوه‌های ادبی پیچیده است. در یک خانوادهٔ اشرافی قدیمی متولد شد....

reference: pinterest.com

چرا گاهی من غمگینم | رمکو کامپرت

شعر ترجمه ــ زندگی سرد است / دیگر نه کتی دارم / نه پولی برای قطار ساعت نُه و پنج دقیقه / نه کلیدی / زندگی سرد است / زندگی سرد است / پاهایت به کجا می‌روند؟ / بوی موهایت برای کیست؟ / زندگی سرد است / از این رو گاهی غمگینم.

reference: pinterest.com

هر صبح | یودیت هرتزبرخ

شعر ترجمه ــ هر صبح، در فاصله‌ی پوشیدن کفش پای چپ و راستش / همه‌ی زندگی‌اش را همراه خود می‌کشد / در این میان گاهی نوبت به کفش پای راستش نمی‌رسد.

reference: pinterest.com

دختر آنتورپی | رمکو کامپرت

شعر جهان ــ‌ تو پیراهنِ سفید چرکی به تن داشتی / به نظرم پانزده ساله آمدی / در امتداد خیابان راه می‌رفتی / جایی که من هم از آن می‌گذشتم / اتومبیل‌ها می‌آمدند / ترمز می‌کردند / دوباره به راه می‌افتادند / تو راه ــ مووزه ــ را پرسیدی / کافه‌ای که «فررِ» در آن می‌خواند / «فررِ خرینگازد» خواننده‌ی...

reference: pinterest.com

حتی فردا | رمکو کامپرت

شعر جهان ــ حتی فردا هم زنده‌ام / در کتاب‌های دستمالی شده و جوراب‌های کهنه / که تو آنها را فراموش کرده‌ای / زیر میز در گام‌های اکنون من / حتی فردا هم زنده‌ام / لبخندی بر زبان یک دوست / با نوشته‌های تزیین شده در شناسنامه‌ام / که در لاهه می‌توانی بگیری

reference: pinterest.com

روشنایی روز | یودیت هرتزبرخ

شعر ترجمه ــ از به هم ریختگی ملحفه‌ها و / دلشوره‌ی بیدار شدن، پرده‌ها / باز، رادیو روشن، و ناگهان / سکارلتی / به وضوح شنیدنی: / حالا همه چیز همان‌طور است که شده‌ست / حالا همه چیز همان‌طور است که هست / هر چند آن، شاید / هر چند آن، عاقبت همه چیز خوب می‌شود.

reference: pinterest.com

در مه | رمکو کامپرت

شعر جهان ــ در خانه‌ای که از آن من نبود / با زنی که روزی مال من بود / پیانویی که هیچ کس نمی‌توانست بنوازد / و صورت‌حساب‌هایی که هیچ کس نمی‌توانست بپردازد / خانه از مه / زن از مه / واژه‌ها از مه / عشق از مه / در مهی…

reference: pinterest.com

جایگاه | رمکو کامپرت

شعر ترجمه ــ به آرامی ‌در من رشد می‌کند / آن دیگری که در هیچ شبیه من است / و نیز همه چیز را در خود دارد / که از من باید با خود داشته باشد / آنگاه پرده‌ای بالا می‌رود / که مرا از زمان من که فرامی‌رسد جدا می‌سازد / تالار خود را مکرر باز می‌کند / بازتاب...

reference: pinterest.com

عیادت بیمار | یودیت هرتزبرخ

شعر ترجمه ــ پدرم ساعت‌ها، خاموش کنار تختخوابم نشسته بود / وقتی کلاهش را بر سر می‌گذاشت / گفتم، حالا، این گفتگو / را راحت می‌توان جمع‌بندی کرد / گفت نه، جداً نه / اما تو باید همه‌ی تلاش‌ات را بکنی.

reference: https://www.sightunseen.com/2018/10/danish-artist-christiane-spangsberg-matisse-picasso-inspired-paintings/?abstractartforyou=2526782427

من، من، من | رمکو کامپرت

شعر جهان ــ من دندان دارم کفش دارم / من دست دارم، پول کمی‌، اما سیگار به اندازه‌ی کافی / من بلیط قطار برقی دارم / در سراسر اروپا دوستانی دارم، در امریکا هم / خانه‌ای ندارم، حالا چه کسی خانه می‌خواهد؟ / من اما کلیدهای خانه‌های قبلی‌ام را دارم / در همه‌ی خانه‌ها آنجا که در کتاب‌هایم دراز می‌کشم...

reference: pinterest.com

زن کشاورز در ایفیرز | رمکو کامپرت

شعر جهان ــ از وقتی که او مرد / کمتر به باغچه / می‌رسد / به خاطر غرورش / که روزی از بابت آن جایزه گرفته بود / نماینده / تنها برای این کار از پاریس / جایی که در آن آپارتمان / و دوستی داشت، آمد / نزدیکی‌های انتخابات بود / که آنرا برد...

reference: pinterest.com

حلزون | رمکو کامپرت

شعر ترجمه ــ تمام شبی را با / دوستی رو به مرگ / پریشان بود و هذیان می‌گفت / جسم تنومندش را در آغوش گرفتم / سرش را نوارش کردم / نمی‌خواستم او را ترک کنم / اما هنوز چیزی بود / چیزی از او و من / زندگی / جایی که می‌بایست دنبالش کنم / رد براق حلزونی /...

reference: pinterest.com

ساعت‌هایی هستند | تون تلگن

شعر ترجمه ــ ساعت‌هایی هستند / بدون تو. گاهی. شاید. این امکان‌پذیر است. / رودهایی هستند با سرچشمه‌هایی پر از آلاله / بدون تو. قایق‌هایی با موتورهایی که پت‌پت می‌کنند، در خلاف جریان آب / بدون تو. / راه‌هایی هستند بدون تو. جاده‌های فرعی، تصادف‌ها / نهرهای خشکی / پروانه‌هایی هستند بدون تو، و کَنگرهای وحشی. بی‌شمار. / دلسردی هست...

reference: pinterest.com

تیله‌بازی | رمکو کامپرت

شعر جهان ــ به واقع چه خوب است / شعر سرودن! / مثل این تیله در جیبت / که تیله‌ایست / و همچنین چیزی دیگر / و تو حالا کمی پیرتر از آنی / که کسی بخواهد آن‌را از تو بردارد. / از این رو پسربچه‌ها! / شکایت نمی‌کنند / بلکه تیله‌بازی می‌کنند / و همچنین کاری دیگر.

reference: pinterest.com

پدرم | تون تلگن

شعر جهان ــ پدرم / به زخم‌ها نمک پاشید / پدرم زخم‌ها را دوست داشت / آنها را هربار تازه کرد / دلخوشی‌اش، زخم‌های بزرگ‌شونده / زخم‌های پیش‌رونده، زخم‌های ویرانگر / در زیرزمین زخم‌های قدیمی و فراموش‌شده را جست / آنها را به مادر و برادرم زد / با نمک پرشان کرد و بالش‌های گاز گرفته / پدرم گفت «خوشبختی...

reference: https://artpropelled.blogspot.com/2013/02/looking-through.html

مکان | روتخر کوپلاند

شعر ترجمه ــ به جستجوی جایی رفتن که در آن زندگی می‌کردی / ببینی که خانه نیست ــ ویران شده / و باز به جستجو ادامه دادن / تصور اینکه هنوز وجود دارد تصور این که حقیقت ندارد / و باز  فکر کردن به اینکه که هنوز اینجاست / ازاتاق نشیمن به راهرو می‌روی / و از پله‌ها بالا به...

reference: pinterest.com

مرد آتش‌گرفته | رمکو کامورت

شعر جهان ــ‌ مرد آتش‌گرفته را دیده‌ای؟ / در خبرهای تصویری مرد آتش‌گرفته را دیده‌ای؟ / مرد ویتنامی آتش‌گرفته را دیده‌ای؟ / مردی که با اسلحه آتش‌زا نشانه رفته را دیده‌ای؟ / دیده‌ای؟ / دیده‌ای که چطور مرد آتش گرفته / نمی‌دانست به کجا باید برود / نمی‌دانست که باید بیافتد یا بیایستد / با این همه آتش بر گرده‌اش...

reference: pinterest.com

زبان یهودی | یودیت هرتزبرخ

شعر ترجمه ــ ...پیش از آنکه گل‌ها پژمرده شوند / گلاب را می‌نوشیم / زبان صمیمی غم‌انگیز / مرا ببخش که تو در این سر پیر می‌شوی / دیگر به آن نیاز نداری / اما دلتنگ آن می‌شوی.

reference: pinterest.com

یک خاطره | رمکو کامپرت

شعر ترجمه ــ شالی ابریشمین، قرمز آتشین بر گردنم / پاکتی انگور در دستم / به عیادت بیمار می‌روم / از دهان رنگ‌پریده‌ی پدربزرگم / چتربازهای زرد می‌افتند / و آرام در تفدان سفید سقوط می‌کنند / در برابر چشمانش مادربزرگم می‌میرد / در گوشش مادرم زندگی می‌کند / در دستانش، دست من زاده می‌شود.

reference: pinterest.com

دنیا تو واژه‌ی بردباری هستی | روتخر کوپلاند

شعر ترجمه ــ حس کن هوای پاییزی بدون نسیم را / روی پوست و دستت زمانی که آن را تکان می‌دهی / هنگام این خداحافظی و این بازگشت / دنیا بگو چرا این تنهایی / پرسش اما خود پاسخ است / باید تسلیم شوم و دوباره آغاز کنم.

reference: https://azurebumble.wordpress.com/

دریا | یودیت هرتزبرخ

شعر ترجمه ــ دریا را می‌توانی بشنوی / با دست‌هایت بر گوشت / در صدفی / در شیشه‌ی خردلی / یا در کنار دریا.

reference: pinterest.com

وقتی کسی با تو حرف می‌زند | رمکو کامپرت

شعر ترجمه ــ وقتی کسی با تو حرف می‌زند / واژه‌ها به درونت هجوم می‌آورند / من آنها را در تو می‌جویم / در نیمه‌ی شب / در حالیکه بخاری نجوا می‌کند / راحت آنها را می‌یابم، انگار در کنار من / دراز می‌کشند / ای کاش می‌توانستم مثل مودیلیانی نقاشی کنم / تو را بی‌کلام و عریان / که...

reference: https://www.etsy.com/de/listing/1463516934/the-whistling-boy-von-frank-duveneck-3d

دست‌هایش را چنان… | روتخر کوپلاند

شعر جهان ــ دست‌هایش را چنان بر روی زانوانش گذاشته / که انگار چیزی را جستجو می‌کند، چیزی از خودش را / کدام واژه‌ها را برخواهد گزید، که بسیارند این واژه‌ها / آنها نامفهوم و متفاوت‌اند / گفتگویی در کار نیست، بر زانوانش داستانی نقش بسته / که واژه‌های آن ناپدید شده‌اند / گویی انتظار فرزندان را می‌کشد، آنها گم شده‌اند...

reference: pinterest.com

کودک غمکین، شعر غمگین | تون تلگن

شعر جهان ــ پاییزم. / بارانم. / طوفانم. / به‌دنبالم بگرد / در تمام شعرها هستم / سخت در آغوشم بگیر / سردم است و خسته‌ام / و هنوز برگ‌های بسیاری بر درخت / هنوز برگ‌های زیادی در همه جا.

reference: pinterest.com

مردی فکر می‌کرد… | تون تلگن

شعر جهان ــ مردی فکر می‌کرد: / کی می‌توانم حتی یک دقیقه به او فکر نکنم؟ / حالا؟ / رفت و نشست / و یک دقیقه به او فکر نکرد. / وقتی بلند شد تا دوباره راه برود، به فکر کردن ادامه داد / و دوباره ادامه داد، بدون وقفه / به او.

reference: https://www.artfullywalls.com/works/5529/callum-by-the-coral

پدر، دوباره چهره‌ات را می‌بینم | روتخر کوپلاند

شعر جهان ــ پدر، چهره‌ات در آنجا / مانند جزیره‌ای‌ست / که هیچ‌کس در آن زندگی نکرده است / جایی که کسی هم به آن نمی‌آید.

reference: pinterest.com

صدای یک ویلن‌سل | روتخر کوپلاند

شعر ترجمه ــ صدای ویلن‌سل یادآور چیست / «و ید لوندِ» نوازده به من گفت / در این ساز چیزی خانه کرده ــ صدایی / صدایی بسیار قدیمی که به دنبال آن هستی / وقتی آن را می‌نوازی، می‌شناسی / و  پیدایش می‌کنی / شاید آن چرایی را که به آن قدیمی‌ترین صدا / باید فکر کنم، می‌شناسم، همچون / زمزمه،...

reference: https://www.mutualart.com/Artwork/L-oiseau-bleu-et-gris--The-blue-grey-bir/6289BBA89FEA986C?utm_source=mutualart&utm_medium=share&utm_content=pinterest&utm_campaign=23C42A5EE345A269

دلتنگی | یودیت هرتزبرخ

شعر ترجمه ــ‌ با قایقی سرزمینی را ترک کردن / درحالیکه خورشید بر صخره‌ها می‌تابد / با قایقی سرزمینی را ترک کردن / درحالیکه باران بر صخره‌ها می‌بارد.

reference: pinterest.com

خانه‌ای بسیار روشن | تون تلگن

شعر جهان ــ در خانه‌ای بسیار روشن زندگی می‌کنم، بی‌هدف / همه‌جا سر می‌زنم، به همه‌ی اتاق‌ها می‌روم / پرده‌ها کشیده‌اند، آنها را کنار می‌زنم / و پرده‌های دیگری می‌بینم، پرده‌های پر چروک و خش‌خشی / کشیده و شق‌ورق، سوراخ، نخ‌نما / دودی رنگ از غبار و عنکبوت‌های مخملی / آویخته با کمی عطر و بوی چای / هر پرده...

reference: pinterest.com

بازگشت به شهر | رمکو کامپرت

شعر ترجمه ــ‌ ... تنها شعر است که تاریخ مصرف ندارد / شعرت هنوز بوی تازگی می‌دهد / دنیا باز می‌شود / نزدیکِ جایی در آن کنج.

reference: pinterest.com

هدف مقدس است | تون تلگن

شعر جهان ــ عنکبوتی را آزردن / مگسی را کشتن / جیرجیرکی را له کردن / قورباغه‌ای را باد کردن / چشم‌های پرنده‌ای را درآوردن / اسبی را از نفس انداختن / پای پیرزنی را شکستن / کودکی را غرق کردن / ده نفر را به گلوله بستن / هزاران نفر را کشتن، مثل سگ‌های دیوانه / تمام مردم، حتا...

reference: http://artischev.com/w/031/031.html

دیدن | روتخر کوپلاند

شعر ترجمه ــ پیش از آنکه پشت کنیم و برویم / دیدن تنها کاری بود که می‌توانستیم هنوز  انجام دهیم / دیدن به‌مثابه آخرین درود / یک بار دیگر نگاه کردن که چه بوده است / و چه از آن به جای مانده، خانه‌ایی با سکوت مرگبار / برای عنکبوت‌ها، مارمولک‌ها و پرندگان / گناه ما نبود که آن خانه...

reference: https://www.fabricutcontract.com/fabric/938101/depiction/mint

شعر | رمکو کامپرت

شعر جهان ــ سطرها میل واژه‌ها را دارند / سکوت سفیدی در این میان است / واژه‌ها به سطرها قلاب می‌اندازند / و قانون سطرها می‌آید / سطر می‌خواهد شعر شود / بی‌قانون و پر از عشق، باز / شعر با اشتیاق می‌نگرد / به کارگردانش / که گویی فیلم را زیر فشار می‌سازد.

reference: https://www.pinterest.com/

خطی کشیدم | تون تلگن

شعر جهان ــ خطی کشیدم / تا اینجا / هرگز از اینجا جلوتر نمی‌روم / وقتی جلو رفتم / خط تازه‌ایی کشیدم / و خط دیگری / خورشید درخشید / و همه‌جا آدم‌ها را دیدم / عجول و عبوس / و هر کسی خط کشید / همه جلوتر رفتند.

reference: pinterest.com

مرثیه‌ای برای یک دوست | رمکو کامپرت

شعر جهان ـ دوست مرده‌ام / چگونه تو را در واژه‌ها زنده کنم / یک زندگی پر از تردید / و ترس از دستی بر شانه‌هایت / تو هرگز نمی‌دانی با دستی بر شانه‌هایت چه اتفاقی خواهد افتاد / این را جنگ به ما آموخت / بدون گوشت و در گذر زمان / فقط استخوانی / وقتی تو را برای...

reference: http://www.theartblog.org/2008/12/interview-art-matters-go-belly-up-burt-wasserman-survives/

دوشنبه | میریام فان هی

شعر ترجمه ــ‌ هر کسی می‌تواند صد بار / پنجره را باز کند و دوباره ببندد / قهوه درست کند، نامه‌ها را بردارد / خرید کند و احساس راحتی نکند / پس مسئله این نیست که / کسی چند بار پشت میزی بنشیند / و سعی کند شعری درباره‌ی خود بنویسد، / انگار درباره‌ی کسی که گناهی ندارد.

reference: https://www.mutualart.com/Artist/John-Coburn/93E6DCE95EAE8919/Artworks

آخر تابستان در کنار رودخانه‌ی لو | میریام فان هی

شعر ترجمه ــ این چیزی است که یک نقاش می‌خواهد ببیند: / چمن‌های رنگ‌پریده، شاه‌بلوط‌ها / و درخت زیرفون، نور گرم و گذرایِ شب / و آنسوی پرچین در ساحل، عابری / اندیشه‌هایش را، چگونه نقاشی می‌کنی / و مرغان دریایی بر فراز آب در میان سبز کمرنگ و پررنگ‌تر / عرشه‌ی قایق بادبانی، بی‌ثباتی چیزها، سمت و سوها...

reference: http://artistjournals.tumblr.com/post/110277984967/

شوق پیاده‌روی | میریام فان هی

شعر جهان ــ آرام نشستن عرق بر ابروهایت را حس کردی / نگاه کردی به کجا قدم می‌گذاری / انگار که زمین به تو نگاه کرد / در آغاز سنگ‌ها و برگ‌های سال پیش به تو اشاره کردند / و سپس دوباره نرم شدند / تو را مست کردند، سکندری خوردی اما دوباره قد راست کردی / با هشدار زندگی...

reference: pinterest.com

درها و پنجره‌ها را بسته بودیم | روتخر کوپلاند

شعر جهان ــ‌ بیماری عشق است که با فراموشی نمی‌میرد / از دست رفتن آنچه، تو از دست نمی‌دهی / جای قاب عکسی رنگ پریده بر دیوار / که در گذشته عکسی بر آن بود، این بیماری است / اما عشق، م- این من بودم / همانگونه که دراز کشیده منتظر بودم / بین خواب و بیداری بر بلندا ــ...

reference: https://www.google.com/url?sa=i&url=https%3A%2F%2Fwww.writersunlimited.nl%2Fen%2Fparticipant%2Fantjie-krog&psig=AOvVaw2ks8a5SO_g7K9P0R8nSkxS&ust=1732524982232000&source=images&cd=vfe&opi=89978449&ved=0CAMQjB1qFwoTCPj6rdTM9IkDFQAAAAAdAAAAABAK

به هنگام زاده‌شدن کودکانم و در حال خواندنِ سیلویا پلات | آنچه کروگ

شعر ترجمه ــ آنچه کروگ (متولد ۱۹۵۲) نویسندهٔ اهل افریقای جنوبی است که بیشتر به‌خاطر شعرهای افریقایی‌اش، گزارش‌هایش در مورد «کمیسیون حقیقت و آشتی» و کتاب «کشور جمجمهٔ من» (۱۹۹۸) شناخته شده است. در سال ۲۰۰۴، به‌عنوان استاد فوق‌العاده به دانشکدهٔ هنر دانشگاه کیپ غربی پیوست. پدرش دات سرفونتین هم نویسنده‌ای آفریقایی بود. فعالیت ادبی او در سال ۱۹۷۰، زمانی...

reference: pinterest.com

بهار در خیابان نقاش‌ها | میریام فان هی

شعر جهان ــ تو را آن روبه‌رو دیدم / انگار که از پناهگاه زیرزمینی بیرون آمده بودی: / با احتیاط و حیرتزده‌ی / نوری که بر خانه‌ها می‌تابید / پالتوی بلندت هنوز بر تنت بود / می‌توانستم خودی نشان بدهم / می‌توانستم سوالی از تو بپرسم / خیابان میان ما بود مثل آب...

reference: pinterest.com

خدا در سرم | روتخر کوپلاند

شعر ترجمه ــ وقتی هنوز در خواب و بیداری بودم، به یاد آوردم / که در این شب، در گذشته زندگی کرده بودم / و بی‌هیچ شکی دوباره می‌دانستم که خدا هست / بالاخره می‌خواستم با او صحبت کنم / مردی خیلی خیلی مهربان است، کسی گفت / می‌توانی خیلی راحت تلفنی با او تماس بگیری / تلفن زدم صدایی...

reference: https://www.etsy.com/ie/shop/RachelClarkeArt

دوستی | رمکو کامپرت

شعر تر جمه ــ در رابطه‌ی دوستی / تو نباید کارِ زیادی بکنی / همانطور که بر نقاشی تمام‌شده / چیزی اضافه نمی‌شود.

reference: pinterest.com

چشم‌انداز با رودخانه خود را بر من می‌گسترانند | روتخر کوپلاند

شعر جهان ــ چشم‌انداز با رودخانه خود را بر من می‌گسترانند، / رودخانه دشت‌ها را به جایی می‌برد که / چشم‌هایم باید خود را آنجا رها کنند / بدون تغییر زیر پاهایم باز می‌گردنند / تفاوتی میان رفتن و بازگشتن نیست / اینجا چیزی کم نشده، چیزی اضافه نشده / اینجا هیچ اتفاقی نیفتاده است / همه‌ی این سال‌ها که...

reference: https://www.pinterest.com/

لو میسترال | میریام فان هی

شعر جهان ــ باد در همه‌ی زبان‌ها / هر نامی هم که داشته باشد / مذکر است / یا بهتر بگویم پسرانه / همه جا پیراهن‌ها را بالا می‌زند / لباس‌های شسته‌شده را تکان می‌دهد / و صفحه‌های کتاب و روزنامه را

reference: https://www.pinterest.com/

نقاشی | میریام فان هی

شعر ترجمه ــ در نهایت می‌خواهیم همیشه باز / همان را ببینیم: خانه‌ای میان درخت‌ها / همانطوری که بچه‌ها، خستگی‌ناپذیر / نقاشی می‌کنند: پنجره‌ای، دری، سقفی سنگ لوحی / و پشت پنجره خانواده‌ای و / به خصوص لوله‌ی بخاری را فراموش نکنیم / با دود حلقه‌ای که از آن می‌آید / در نقطه‌های خالی، کوه‌ها می‌آیند / اینجا و آنجا...

reference: pinterest.com

مقاومت با حرف‌های بزرگ شروع نمی‌شود |‌ رمکو کامپرت

شعر جهان ــ مقاومت با حرف‌های بزرگ شروع نمی‌شود / بلکه با کارهای کوچک / مانند خش‌خش آرام طوفان در باغچه / یا گربه‌ای که تلوتلو می‌خورد / مانند رودخانه‌های بزرگ / با سرچشمه‌ی کوچک / در دل جنگلی

reference: pinterest.com

می‌خواهم بدانم از چه رو رودخانه می‌آید و می‌رود |‌ روتخر کوپلاند

شعر جهان ــ‌ می‌خواهم بدانم پیش از اینکه من هنوز نبودم / چشم‌انداز با رودخانه چگونه بوده‌اند / و چگونه خواهند بود وقتی من دیگر نباشم / می‌خواهم بدانم چشم‌انداز با رودخانه چه چیزی را / از نگاهم پنهان می‌کنند، چیست / آن چه نمی‌بینم و نمی‌شناسم / می‌خواهم بدانم از چه رو رودخانه می‌آید و می‌رود / چرا توسکاها...

reference: https://www.pinterest.com/

زمستان | میریام فان هی

شعر ترجمه ــ تنها این تصویر را در برابرم می‌بینم / و از این رو نمی‌خواهم که بگذارم برود / بر بام‌ها اولین برف سال که ما را / در پشت پنجره‌ها زنجیر کرده است / به ناگهان در پایین، ترافیک شهری

reference: https://www.pinterest.com/

اگر مادرت بمیرد | تون تلگن

شعر جهان ــ‌ اگر مادرت بمیرد / درِ باغی وحشی و خُودرو / بسته می‌شود / همان که همگان فراموشش کرده‌اند / اگر خودت بمیری / چه کسی می‌داند / دوباره / چهار دست‌وپا از خاک بیرون می‌آیی / در این باغ قدیمی / جایی که مادرت / بر صندلی گهواره‌ایی حصیری خوابیده / در آفتاب زمستانی / و از...

reference: pinterest.com

گفتن چیزهایی که مهم نیستند به کسی | یودیت هرتزبرخ

شعر ترجمه ــ باران می‌بارد و کسی نیست که بگوید / چقدر خیسم. باران می‌بارد و کسی نیست / برای گفتن اینکه حالا در کفش‌های نوام / آب رفته. جک، در گودال آبی پا گذاشتم / و کفش‌هایم خیس‌اند، خیس هستم، خیس، خیس / جک، و تو؟ / باران تندی است؟ / باران تند می‌بارد. خیلی تند / تندتر از...

reference: pinterest.com

کلاس خوبلز | روتخر کوپلاند

شعر جهان ــ چگونه مثلا میزی / به تابلوی نقاشی تبدیل می‌شود / «کلاس» می‌گوید به نوع نگاه کردن بستگی دارد / بیشتر دیدن، کمتر نقاشی کردن / عقب عقب بروی، تا اینکه فکر کنی: لعنتی. / اگر به اندازه‌ی لازم خوب نگاه کنی / هر میز را برای بار اولین می‌بینی.

reference: https://www.pinterest.com/

زبان‌هایی هستند | میریام فان هی

شعر ترجمه ــ زبان‌هایی هستند که در آن / گذشته را نمی‌توانی بیان کنی / فقط زمان حال دارد / حالا باران می‌بارد و تو / چهره و دستانت را به‌سوی آسمان گرفته‌ای / گویی که از آسمان کاغذهای رنگی ریز، می‌ریزد / و تو هنوز جوانی / انگار آنجا، در آسمان معجزه‌ای رخ می‌دهد / و تو آزادی مثل...

reference: pinterest.com

نوحه | رمکو کامپرت

شعر ترجمه ــ حالا اینجا در امتدادِ آب ممتدِ عمیق / که فکر کردم فکر کردم که تو همیشه اما / که تو همیشه اما / حالا اینجا در امتدادِ آب ممتدِ عمیق / جایی که پشت نیزارها پشت نیزارها خورشید / که فکر کردم که تو همیشه اما همیشه / که همیشه اما چشم‌هایت چشم‌هایت و هوا / همیشه...

reference: pinterest.com

چهره‌ی تو | روتخر کوپلاند

شعر ترجمه ــ چهره‌ی تو بر آب سرد /  در آن لحظه که حس کردی چه اندازه / سرد بود. / چهره‌ی تو بر سر گچبری بخاری خانه، / در چهارده سالگی‌ات، / درخشان در اتاق نشیمن.

reference: https://www.pinterest.com/

هیچ بحثی نیست | میریام فان هی

شعر جهان ــ گاهی می‌خندیم و خودمان هستیم / چنین زندگی می‌کنیم و در ژرفای / یکدیگر بدنبال مکانی هستیم / جایی که از ته دل می‌خواهیم باشیم / برای یک لحظه برای یک روز

reference: pinterest.com

بر پشت‌بام… | روتخر کوپلاند

شعر ترجمه ــ‌ بر پشت‌بام درختان  هم قوز کرده‌اندخمیده / مانند مادربزرگ بر تخت‌خوابی / اگر به اتاق‌ها می‌رویم غرولند می‌کند / داستان‌ها و دعاهای نامفهوم را آه می‌کشد / در امتداد پنجره‌های بخارگرفته / نام‌هایمان آرام به پایین چکه می‌کنند / اینجا زندگی کردیم / و دیگر نخواهیم آمد.

reference: pinterest.com

عکس | رمکو کامپرت

شعر ترجمه ــ گر می‌خواهی بعد‌ها / با دوستانت یا تنها بخندی / حالا باید عکسی بگیری / دیشب من در شب نشانده شدم / با پاهای خودم / با دست‌های خودم / (به واقع هر کاری را همیشه خودمان می‌کنیم) / درهم‌شکسته بر صندلی می‌نشینم / دیشب، قلمی در دستم / و سطری از این حالت / گذر زمانِ...

reference: pinterest.com

کت او | روتخر کوپلاند

شعر ترجمه ــ آنجا ایستادم و حس کردم از آستین‌ها / و هنگام بستن دگمه‌ها که چقدر مرده بود / و نوجوانی‌ام چقدر دور بود / پیر و ضعیف خواهم شد / در این چین‌ها پوستم آویزان خواهد شد / بروی دست‌هایم.

reference: https://www.pinterest.com/

صدای مرا نشنید | تون تلگن

شعر جهان ــ آناکارنینا در راه ایستگاه قطار / برگرد! به کوچه کناری برو / بین مردم در ایستگاه / صدای مرا نمی‌شنوی! برگرد / ترمزها، صداها… / برگرد!! / کتاب از دستش می‌افتد / آهسته صدا کردم؟ / آیا این رحمت است؟ / بیش از سرنوشت ما نیست؟ / کتاب را برمی‌دارد، چشمانش را می‌بندد / روی آن خم...

reference: pinterest.com

جزیره | یودیت هرتزبرخ

شعر جهان ــ چیزی غم‌انگیز در اندوه است / انگار که خود به‌تنهایی کافی نبود / صدازدن، زیر آب است / برای چیزی که آنجا نیست / به ظاهر فرسوده می‌شود / زمان آن را هل می‌دهد / گوزن‌های شمال از دلتنگی می‌میرند / دلتنگ منطقه‌های بی‌مرز شمالی / نه اینکه در اولاند نتوانند بدوند / آنها فقط نمی‌توانند /...

reference: pinterest.com

با چای کهنه‌دم و دستانی پیر منتظر است | روتخر کوپلاند

شعر جهان ــ با چای کهنه‌دم و دستانی پیر منتظر است / دوستش دارم، اما بدون تشنگی و دلتنگی زیاد / عشق پایان روزی آرام است / تنها نور سرخ باقی می‌ماند / خورشید غروب کرده، زن منتظر است / و گربه در گرگ‌ ومیش می‌آید / گربه پشت سردش را به دست زن می‌کشد / نه برای زن بلکه...

reference: https://prijsderletteren.org/judith-herzberg-ontvangt-prijs-der-nederlandse-letteren-2018-uit-handen-van-koning-willem-alexander/

زندگی کامل | یودیت هرتزبرخ

شعر ترجمه ــ یودیت فریدا لینا هرتزبرخ (زادهٔ ۴ نوامبر ۱۹۳۴) شاعر و نویسندهٔ هلندی است. پدرش ابل هرتزبرخ وکیل و نویسنده بود. در طول جنگ جهانی دوم، یودیت در مکان‌های مختلف مخفی شد. از سال ۱۹۸۳ او به طور متناوب در هلند و اسرائیل زندگی می‌کند. هرتزبرخ عمدتاً شعر و نمایشنامه می‌نویسد و در فیلم نیز کار می‌کند. او...

reference: pinterest.com

ما | روتخر کوپلاند

شعر ترجمه ــ ما بخشی از زمین هستیم و زمین بخشی از ماست / گل خواهرمان، اسب برادرمان / آسمان نفس‌مان، آب خون‌مان / انسان هستیم یا چیزی بیش از این، این مکان محل آمدوشد ماست / همان‌طور که مادر این کار را می‌کند / جسم را به ما می‌دهد و بر دامانش آن را پس می‌گیرد.

reference: https://www.pinterest.com/

بهتر نیست بروم… | تون تلگن

شعر ترجمه ــ بهتر نیست بروم؟ / غمگین باشم و بروم؟ / و بالاخره زندگی را بی‌اهمیت ببینم / شانه‌هایم را بالا بیاندازم / و بروم؟ / دنیا را رها کنم (یا به کس دیگری بدهم) فکر کنم: / تا همن‌جا بس است

reference: https://www.flickr.com/photos/cheryl_rose/8748658355/

کاهوی جوان | روتخر کوپلاند

شعر ترجمه ــ اما کاهوی جوان در ماه سپتامبر، / تازه کاشته شده، هنوز جان نگرفته / بر گهواره‌ای خیس، / نه.

reference: https://collecties.kb.nl/nederlandse-poezie/moderne-nederlandse-dichters/remco-campert

مثل | رمکو کامپرت

شعر جهان ــ رمکو کامپرت (زادهٔ ۲۸ ژوئیه ۱۹۲۹ – درگذشتهٔ ۴ ژوئیه ۲۰۲۲) نویسنده، شاعر و مقاله‌نویس هلندی متولد لاهه بود. پدرش یان کامپرت، نویسنده و شاعر، و مادرش جوکی برودلت بازیگر بودند که در سه سالگی رمکو از هم جدا شدند و او بسته به شرایط گاهی با یکی از والدینش و گاهی با پدربزرگ و مادربزرگش زندگی...

reference: https://www.flickr.com/photos/cheryl_rose/8748658355/

عزیزم حالا برو در باغ بخواب | روتخر کوپلاند

شعر ترجمه ــ عزیزم حالا برو در باغ بخواب / جاهای خالی بر چمن‌های بلند / همیشه می‌خواستم آن باشم / جای خالی برای ماندنِ کسی.

reference: https://www.pinterest.com/

قصیده برای یک زندگی دیگر | آنگی کراگ

شعر جهان ــ زندگی دیگری می‌خواهم / در خیابانهای دیگری می‌خواهم راه بروم / شهرها با آسانسورهای دیگری می‌خواهم / و در طبقه‌ی دیگری می‌خواهم بیرون بروم / سوپرمارکت‌های دیگری می‌خواهم / غذاهای دیگری از گوسفندان دیگری می‌خواهم / دندان‌های دیگری می‌خواهم / پیراهنی بپوشم و دمپایی زرد کمرنگی / می‌خواهم از راه‌های دیگری عبور کنم / کوه‌های دیگری را...

reference: https://www.pinterest.com/

سفارشی | پل روئلوفسن

شعر ترجمه ــ پستچی پرسید / این اسم و آدرس شماست؟ / و اسم و آدرس را خواند / آدرس من بود / اما نام من نبود / مرد گفت: / پس شما خانه نیستید / واژه‌هایش را پس گرفت / آدرس را بسته‌بندی کرد / و روی من خط کشید / پس از اینکه محل گیرنده را / امضا...

reference: https://www.pinterest.com/

پنجشنبه | میریام فان هی

شعر جهان ــ‌ می‌خواستم بنویسم اما واژه‌ها نیامدند / به تو فکر کردم و به پیوند میان چیزها / تو اینجا نبودی / اما خدا می‌داند که من به همین خاطر / درخت‌ها را دیدم / مزرعه‌ی ذرت و آسمان را دیدم / که همه چیز اندوهبار / میرا و زیبا بود.

reference: https://www.flickr.com/photos/cheryl_rose/8748658355/

نرگس‌ها | روتخر کوپلاند

شعر ترجمه ــ‌ گفتم داستان را می‌دانی، جایی که / حالا نرگسی هست، جوانی مُرد / به آب نگریست و در آن کسی را دید / کسی که به او  نگاه کرد، نگاهی ابدی / و با شور به سوی آن دیگری رفت / به ژرفای دست‌نیافتنی خویش رسید / تا از آن مُرد / به نرگس‌های پیرامون‌مان نگاه کردیم / کدامیک...

reference: https://www.pinterest.com/

یک سیب | تون تلگن

شعر جهان ــ آنتونیوس اتوهرمانوس (تون) تلگن (زادهٔ ۱۸ نوامبر ۱۹۴۱) نویسنده، شاعر و پزشک هلندی است که به خاطر کتاب‌های کودکان، به‌ویژه کتاب‌هایی با محوریت حیوانات انسان‌سازی شده ــ عمدتا دربارهٔ مورچه و سنجاب ــ شهرت دارد. بزرگسالان نیز به دلیل موقعیت‌های جالب و عجیبی که تلگن ایجاد می‌کند و همچنین برخورد این نوشته‌ها با موضوعات فلسفی، مخاطب آثارش...

reference: https://www.pinterest.com/

ماهی | آرماند فان آسه

شعر ترجمه ــ ببین، می‌توانم بر شن‌ها / نقش يک ماهی بکشم / چنان واقعی که / پیش چشم‌هایم بتواند / به آن سو شنا کند. / ماهی بی‌حرکت بر امواج شنی‌اش / به باد می‌گوید: / آرام باش، حرف نزن / هنوز می‌خواهم زنده بمانم!

reference: https://www.pinterest.com/

نوشتن مثل نوشیدن است | میریام فان هی

شعر جهان ــ میریام فان هی شاعر و اسلاوشناس فلاندری (متولد ۱۶ اوت ۱۹۵۲) است. او در اوستاکر و گنت در فلاندر شرقی بزرگ شد و در دانشگاه دولتی گنت به تحصیل در رشتهٔ اسلاویسم پرداخت. او شعرهایی از آنا آخماتووا، اوسیپ ماندلشتام و جوزف برادسکی را ترجمه کرده‌است و در حال حاضر در مؤسسهٔ عالی مترجمان در آنتورپ به...

reference: https://www.pinterest.com/

گفتگو | روتخر کوپلاند

شعر جهان ــ‌ پرسش‌گرانه به من می‌نگرد / انگار می‌گوید چرا سکوت می‌کنی؟ / به راستی برای چه سکوت می‌کنم؟ / و به‌دنبال پاسخی می‌گردم / از چهره‌اش رو بر می‌گردانم / به دیوار و از دیوار به پنجره / از پنجره به دست‌هایم بر زانوانم / و دوباره باز به چهره‌اش / هنوز به من نگاه می‌کند / سکوت...

reference: https://www.pinterest.com/

سه شعر زمستانی | روتخر کوپلاند

شعر جهان ــ روتخر کوپلاند (روتخر هندریک فان دن هوفد آکر) در چهام اگوست ۱۹۳۴ در خوور، شهری در شمال هلند بدنیا آمد. او پزشکی را در ۱۹۶۶ به اتمام رساند؛ در سال ۱۹۶۹ تخصصش را در روانپزشکی گرفت و در سال ۱۹۸۳ استاد دانشگاه شد. شهرت او به‌عنوان یک روانپزشک، به خاطر سال‌ها تحقیق بر روی بیماران افسرده و...

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.