یارعلی پورمقدم
یارعلی پورمقدم (۱۰ اردیبهشت ۱۳۲۹ – ۱۲ اسفند ۱۴۰۱) نویسنده و نمایشنامهنویس اهل ایران بود. از وی به عنوان نویسندهای صاحب سبک در ادبیات معاصر ایران یاد میشود. او در جوانی با نخستین نمایشِ خود، جایزهٔ اولِ جشنوارهٔ نمایشنامهنویسی جشن هنر طوس را کسب کرد. یارعلی پورمقدم در سال ۱۳۶۰ کافهای با نام «کافه شوکا» در تهران تأسیس کرد که طی سالها به محفلی برای نویسندگان، شاعران، روزنامهنگاران و هنرمندان تبدیل شد. از آثار او: هشت داستان (مشترک با نویسندگان دیگر ۱۳۶۳)؛ آینه، مینا، آینه (۱۳۵۶)؛ ای داغم سی رویینتن (۱۳۶۷)؛ گنه گنههای زرد (فیلمنامه ۱۳۶۹)؛ حوالی کافه شوکا (۱۳۷۸)؛ یادداشتهای یک قهوهچی (۱۳۷۹)؛ یادداشتهای یک اسب (۱۳۸۱)؛ رساله هگل (۱۳۸۳)؛ تیغ و زنگار (۱۳۸۶)؛ مجهولالهویه (نمایشنامهٔ تلویزیونی)؛ یادداشتهای یک لاابالی (۱۳۸۸).

رنگِ نگارنده را بنگر!
آبادان نعل اسبی محاصره بود و چنان بیم سقوط میرفت که فرمانده گردان لجستیک یک بیلرسوت گریس گریسی همیشه زیر تختش بود تا به محض سقوط آبادان آن را بپوشد بلکه به عنوان کارگر پالایشگاه در فهرست اسرای صلیب سرخ مندرج شود. خرمشهر اشغال بود و جادهی ماهشهر به آبادان که میتوانست تنها راه زمینی و تدارکاتی جبههی آبادان باشد...
صنم و جمشید آفتابه
تقوپوق دارکوبی که به جان سپیدار افتاده بود همراه با تیغه نوری که در سینهکِش تپه از نیمدری به اطاق

خانلر
دفتر یازدهم بارو ــ گفت: با ته نوشابهات بندازیش بالا معلمی را میذاری کنار میری واسه خودت ملکالشعرا میشی. گفتم: گرچه میگن ردِ احسان کراهتِ شرعی داره ولی... گفت: لابد این هم شنیدهای که در امر خیر حاجت به استخاره نیست. خپلهای که پشت دخل نشسته بود با غیظ گفت: - الانه که باز مثل دیروز این جا را مامور...

بازعلی
دفتر یازدهم بارو ــ گستاخ گفت: قیافهات که عین نویسندههاست ولی حرف زدنت... نذاشتم بیش از این مزخرف بگه گفتم: - قیافهام عین اوناست وگرنه مثل خودت امروز از دندهٔ چپ پا شدم و مخم هم یه ذره معیوبه. گفت: خب حالا چیا مینویسی؟ گفتم: طیارهام سالم بشینه اهواز تخم پدرم نیستم اگه تو یکی را ننویسم! وقتی دید سر...

یادداشتهای یک لاابالی
دفتر دهم بارو ــ یک آن نگاهم پیش اشرف ــ طفلک کبوترکم ــ میرود که روی بام روبرو نگران بال بال می زند و تیغهٔ نوری که از غروب میآید تا شیب بالهای سفیدش را زردکوه کند. نرمهٔ کفِ دستم را میمالم: «ولی آخه خداشناس داری هلاکش میکنی!» گفت: به تو یکی مربوط نیست کارتنخواب بوگندو! گفتم: هی ببین من...
هفت خاج رستم
هفت خاج رستم [نسخهٔ صوتی با صدای نویسنده] کنون زین سپس هفتخوان آورم سخنهای نغز و جوان آورم فردوسی
ژان والژان
ژان والژان یدی که دیر کرد راستش دوبهشک شدم نکنه نیاد اون هم وقتی دیروز تو قهوهخونه خاطرجمع گفت:
ده سوخته
ده سوخته راستی راستی نه شیر شتر و نه دیدار گراز! حالا دیگه وقتی با این ریش سفیدم میگم
بازیافت
بازیافت …کله سحر یه دکل عوضی که قالچاقکنه دکتر صداش میکرد و بابت هر دست و پایی که میشکست
مرضیه
مرضیه یک خجالت بکش مختار! طوری تخت را بغل کردهای که گمونم واسه اینکه بدونی بیرون چه خبره به جای
مرحبا بچه عربها!
مرحبا بچه عربها! با آن که صنم هم که داشت توی آینه صورتش را با روغن بادام چرب
ما و این میر نوروزی
ما و این میر نوروزی اگر پروتاگوراسِ یونانی — متولد عهد بوق — معلمِ دورهگرد حکمت بود؛ آقای هوشنگ
رعنا
رعنا …هی از زیر لحاف و با اون صدایی که انگار داره از ته چاه میآد هی مشت

رعنا
رعنا از آن دسته داستانهای یارعلی پورمقدم است که در آخرین سالهای عمر نوشت یا بازنوشت و خواند. در این قطعه میتوانید صدا، دقیقتر بگوییم، اجرای او از این داستان شنیدنی را بشنوید. این داستان را او در دوران کرونا نوشته بود.

پل سزان
صدای یارعلی پورمقدم را میشنوید که یکی از «یادداشتهای یک لاابالی» را میخواند. او گهگاه یادداشتهایی همچون این یادداشت میخواند و روانهٔ جهان میکرد. طنین صدای او، طنز خواندنش، همچنان شنیدنیست و راه به جهان داستانها و جستارهایش میبرد.

هفت خاج رستم
یه رگ غیرتی دارم که همینجا پشتِ گوشمه که اگه شروع کرد به تکوپوک دیگه نه جناغ پلنگ میشناسم و نه کام نهنگ و اشکبوس که هیچ، شغاد آهنینقبا هم که باشه و مو اسیر چاه تا به درخت ندوزمش ولش نمیکنم.

گم و گور
گفتم: گذشته زغال گداختهایه که سالهاست به سقام چسبیده و نمیتونم تفش کنم. گفت: بگی شاید تونستی قورتش بدی. گفتم: به قول ایوب گفتنی: کاش کسی بود مرا میشنید! گفت: خیلی دوستش داشتی نه؟ گفتم: اینقدر که حاضر بودم براش آدم بکشم.