تالابتش اصوات
پهناب گوادل کویر
از زیتونزاران و نارنجستانها میگذرد.
رودبارهای دوگانهی غرناطه
از برف به گندم فرود میآید.
دریغا عشق
که شد و بازنیامد!
پهناب: چرا کلمهٔ El río را «پهناب» معنی کرده است، نه رود یا رودخانه یا نهر یا شط؟ چرا کلمهای انتخاب کرده که در این معنی در فرهنگ لغتها معنا و مدخل نشده است؟
گوادلکویر: چرا نام این رود یعنی Guadalquivir را اینطور ضبط کرده است؟ چرا «وادیالکبیر» عربی نیاورده یا به آوای اسپانیایی «گوادال کیویر» ننوشته است؟
سطر دوم: چرا ننوشته «از میان نارنجها و زیتونها میگذرد؟». چرا naranjos و olivos را به زیتونزاران و نارنجستانها برگردانده است؟ و چرا «از» و «میگذرد»؟
سطر سوم: چرا اینجا Los dos ríos را نه بهسیاق سطر نخست «پهنابها» آورده نه «دو رود»؟ چرا «دوگانه» را به «دو» و «غرناطه» را به «گرانادا» ترجیح داده است؟
سطر چهارم: چرا فعل bajan را بهسادگی «میریزد» معنا نکرده و «فرود آمدن» نوشته است؟
ترجیعبند: چرا Ay را دریغا معنا کرده و ویرگول بعدش را برداشته است؟ چرا فعل se fue را بهسادگی «رفت» و فعل no vino را «برنگشت» یا «بازنگشت» معنا نکرده؟
پرسشها پرسشهاییست که مترجمِ این شعر شاعر مشهور سر هر کلمه سر هر واج از خود پرسیده است یا سالهاسال آنقدر پرسیده است که وقتی دستبهقلم میشود فکر میشوند. لازم که میشود کلمهای میسازد که رود یا رود پهناور را به ذهن متبادر میکند: پهناب. سنگ بنای هجای تکرارشوندهٔ «آ» را از همان کلمهٔ نخست میگذارد. کلمهٔ بعدی را هم میسازد. نه عربیست نه اسپانیایی. آوا را میسازد. خلعت دیگری بر نام رود در فارسی میپوشاند. کِویر را به کیویر ترجیح میدهد. کِویر به کَویر فارسی چه در آوا و چه در جغرافیا نزدیکتر است. گوادِل راحتخوانتر است تا گوادال. سطر دوم را با انتخاب آن کلمات تبدیل میکند به زنجیرهای صوتی از «ز» و «ر» و «ن» و البته «آ». جای «زیتونزار» و «نارنجستان» را برعکسِ اسپانیایی تعیین میکند. «ز»ِ از که به «ز»ِ زیتونزار بپیوندد، لایهٔ صوتی سطر را درهمبافتهتر میکند. ایجادِ قافیهٔ پنهان «زیتونزاران» و «نارنجستان» با «دوگانهٔ» سطر بعد به کنار. به پایان سطر میرسیم: گذر از میان «ز» و «ر» با آرامشِ «ن» به گذار طبیعی رود نزدیکتر است. سطر سوم نیز به صوت سطرهای پیش میپیوندد: تکرار واج «آ»، تکرار صوت «ــِــ» در انتهای هر سه واژه. سطر چهارم نیز از صدای «آ» خالی نمیماند. فعلی آرکاییک جانشین فعلی امروزی میشود تا همجنس فضای کلّی شعر شود. ضمن اینکه انتخاب «فرود میآید» بهجای «میریزد»، تصویر را وسعت میدهد: برف را نه فقط بر کوه که در ابر مینشاند؛ برف پایین میآید تا گندم. و این پهناب ماست: گوادلکویر. گوادلکویر رودی جوان نیست. کهنهسال است. پس بسترش «گود» است و «گودال» دارد. «گوادل» و «گودال» نیز حرفی از هم سوا دارند. ترجیعبند، نقطهٔ پایان این واحد صوتی و آغازگاه واحد بعد است؛ بندآبی از بندآبهای گوادلکویر. آهنگ «آی» در اسپانیایی آمیخته به حسرت است. نامآوای حسرت است. پس مترجم «دریغا» را انتخاب میکند. هم «دریغ» است، هم به هجای «آ» میانجامد. «آه» را تداعی نمیکند؟ «شد» کوتاهتر و قاطعتر از «رفت» به گوش میآید. بر بافتار آرکاییک متن خوشتر مینشیند و فعل کشیدهٔ بعد را که حامل هجای «آ» هم هست زمینهسازی میکند: «بازنیامد». واژهٔ ir در اسپانیایی مصدر «آمدن» است. عشق سفر نرفته که برگردد. گوادلکویر از برف به گندم ننشسته که بازگردد. همچنان که گوادلکویر شد و بازنیامد، عشق هم شد و بازنیامد.
این چند سطر برشیست از یک شاهکار احمد شاملو در ترجمهٔ شعر لورکا. از سازهای شگفت از ریتم و خیال و تداعی.