تردید بهجای ایمان
گراهام گرین قصهگویی است که از تجربۀ زیستهاش در سرزمینها و فرهنگهای رنگارنگ استفاده میکند تا دنیایی را به تصویر بکشد شبیه به دنیای واقعی، و شخصیتهایی خلق کند عادی و انسانی. جهانی که گرین خلق میکند جهان تناقضهاست؛ جهانی که از نیکی و بدی درهم تنیده شده، جهانی مملو از رمز و راز اخلاقی. قهرمانان گرین خیر و شر مطلق نیستند. انسانهایی سادهاند که از قلاب گناه رهایی نمییابند و تا ابد نیز محکوم باقی نمیمانند. گرین در آثارش انسان مدرن را به رویارویی با دنیای درونی فرامیخواند و در پسزمینهای از شک و ایمان دریافت مخاطب را از نیک و بد تغییر میدهد. آخرین رمان گرین قرینۀ تمامعیار اثر بزرگ سروانتس «دن کیشوت» است. قهرمان اصلی گرین شخصیتی است سودازده و از اعقاب کیشوت. «عالیجناب کیشوت» کشیش پیری است در اسپانیا که همچون نیای خود شیفتۀ داستانهای کهن است. هر اندازه که «دن کیشوت» با خواندن داستانهای پهلوانی به خودش ایمان میآورد و خویشتن را شکستناپذیر میپندارد، نوادۀ او با خواندن داستانهای شهدای مسیحی به خودش و ایمانش بیشتر از پیش شک میکند. «دن کیشوت» برای اصلاح خطاهای جهان و نجات مردم راهی سفر میشود و «عالیجناب کیشوت» صرف نظر از این که دیگران دربارۀ او چه فکر میکنند از مرزهای کلیسا فراتر میرود تا برای سؤالات ذهنش پاسخی درخور بیابد: زندگی انسان بدون ایمان چگونه خواهد بود؟ پاکی یک انسان چگونه سنجیده میشود وقتی که هرگز با وسوسۀ حقیقی روبهرو نشده باشد؟ آیا ممکن است مذهب فاسد شود و به وعدههایش عمل نکند؟ آیا میتوان گفت ایمان برای یک کاتولیک ضروری است اما برای دیگری مثلاً یک کمونیست، نه؟
گرین در «عالیجناب کیشوت» توانسته در بستر اوضاع سیاسی معاصر با خلق گفتگوهایی آراسته به طنز، مسیری برای کشف مسائل عمیقتر فراهم کند و به مسئلهی همیشگی خود، یعنی تقابل ایمان و الحاد، بپردازد. گرین نویسندهایست که با زیرکی به ما یادآوری میکند که گاهی راه پیروزی و رسیدن به حقیقت دست کشیدن است، به جای چسبیدن. تردید است بهجای ایمانی نسنجیده، چراکه حقیقت هر اندازه ظریف هم که باشد نخواهد شکست و همواره بر دروغ فائق خواهد آمد و به ما هشدار میدهد که چگونه بعضیوقتها ممکن است با وجود برخورداری از سرشت نیک معنای ایمان را اشتباه متوجه شویم و ناگهان بزرگترین دشمن واقعه از آب درآییم.