حرکت بر مرزهای شرّ

حرکت بر مرزهای شرّ

 

فیلسوف‌ها قائل به دو نوع شرّ در جهان هستند: «شرّ اخلاقی» مثل کشتار که ناشی از عمل اختیاری انسان است و دومی، «شرّ طبیعی» که ناشی از حوادث طبیعی‌ست و تهدیدکننده‌ی زندگی انسان. در این میان شرّ سومی وجود دارد که می‌توان آن را «شرّ الوهی» نامید؛ و مکانیسم شرّ الوهی شبیه به مکانیسم قانون است. همچنان که قانون به‌محضِ استقرار و اعلام موجودیت، پدیدآورنده‌ی سوژه‌های خطاکار است، تکلیف الهی هم به‌محض ابلاغ‌شدنش انسان‌ها را به دو گروهِ هدایت‌یافته و گمراه تقسیم /می‌کند. هدایت و گمراهی مازادِ جریان تکلیف و قانون الهی در حیات بشری‌ست. ژاک لاکان زمانی در پاسخ داستایفسکی که نوشت: «اگر خداوند نبود هر چیزی امکان داشت»، گفت: «اگر خداوند نبود هیچ چیز ممکن نبود.» یا به‌تعبیر اسلاوی ژیژک، «ما همه رستگار بودیم اگر پیامبران نبودند»، زیرا آن کس که قانون و شریعت را بنیان گذاشت، برای اصلِ موجودیت قانون و شریعت پیشاپیش قربانیانی به‌اسم گناهکاران و مجرمان را بازشناسی کرد. اما تکلیف الهی در مقام قانون و شریعت نه‌تنها تخطی و تَعدِّی را ممکن می‌کند، بلکه اساساً بر شَرارت استوار است. اگر آن کلام هگلی را که می‌گفت «شرّ در نگاهی نهفته است که تمام جهان را شرّ می‌انگارد» بپذیریم آنگاه این نگاه شرارت‌بار تماماً بر نگاه الهی و قانون‌گذار استوار می‌شود. و شیاطینِ داستایفسکی ــ آن‌ها که نویسنده‌ی بیمار از ایشان در هراس بود ــ نماینده‌ی انسان‌هایی از نقطه‌نظر اخلاقی شرورند که بدبختانه به شرّ سوم ــ که نویسنده مؤمنانه می‌کوشد ردّش کند ــ قائل‌‌اند. شیاطین رمان بزرگی‌ست که بر مرز باریک مابین این دو شرّ ــ نقاط تلاقی آن‌ها و نقاط افتراق‌شان ــ حرکت می‌کند.


 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.