در باب لذت مرگ‌های کوچک

در باب لذت مرگ‌های کوچک

 

نظریه‌ی روانکاوی بر یک اصل مشهور استوار است، اصل لذت. انسانها در جستجوی تجربه‌ی لذت و ارضای میل خود هستند. میل ناشی از تنشی است ناخوشایند، یعنی رانه یا غریزه، و هدف تخلیه‌ی این تنش است و بازگشتن به آرامش. اما فروید سوال شگفتی را مطرح می‌کند: چرا گاه شاهد میل به تجاربی هستیم که نه تنها لذتی ندارند بلکه حتی دردآورند؟ این کتاب فروید تلاشی است برای پاسخ به این پرسش. ارگانیسم در نخستین مراحل تکوین خود در معرض تنش‌های مختلفی است. نیروهای مختلفی از بیرون به آن حمله می‌کنند تا نابودش کنند. ارگانیسم مجبور می‌شود برای دفاع از خود، گرد هسته‌ی حیاتی خود دیواره‌ای دفاعی متشکل از سلول‌های مرده بکشد. بدین‌ترتیب نیروهای بیرونی با کسری از قدرت خود وارد ارگانیسم می‌شوند. نیروهای دیگری نیز از درون به ارگانیسم فشار می‌آورند. حیات در محل برخورد این دو نیرو و در میان این تنش شکل می‌گیرد. اما ارگانیسم، که برآمده از دل ماده‌ی غیرارگانیک است، همواره تمایل به بازگشتن به وضعیت پیشاارگانیک خود دارد. این پارادوکس، این استیلای مرگ‌خواهی در وجود انسان، حتی در لذت هم هویداست: از آنجا که لذت چیزی جز رفع تنش و درد نیست، موجود زنده همواره تمایلی به ایجاد تنش و درد در خود دارد تا بتواند لذت را تجربه کند. مازوخیسم وصف بنیادین ماده و میل در جهانی است که فروید توصیف می‌کند. کافی است به بچه‌ها نگاه کنید: کودک در غیاب مادر شیئی را جایگزین او می‌کند. مثلا یک یویو. پرسش فروید این است که اگر کودک از داشتن این ابژه لذت می‌برد، چرا مدام آن را پرت می‌کند، از خود دور می‌کند، و سپس دوباره آن را به سمت خود می‌کشد؟ این وقفه در لذت، این تجربه‌ی لحظات خُرد مرگ در میانه‌ی حیات، این میل به نابودی و ویرانی و مازوخیسم از کجا برمی‌خیزد؟ آیا علت این رفتار کودک این نیست که ما در بنیان وجود خود واجد غریزه‌ای به جانب مرگ و نابودی هستیم؟ کتاب شگفت‌انگیز فروید را بخوانید و از نوآوری‌های مفهومی شگفت‌انگیز او حیرت‌زده شوید و از خود بپرسید چه چیز شما را مجذوب خواندن متنی می‌کند که در کنه خود نیز دردناک و هراس‌آور است؟!

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.