سیاستِ فیلسوفانه

اجتماع سیاسی چیست؟ قانون چیست؟ عدالت چیست؟ فضیلت چیست؟ بهترین شیوه‌ی زندگی چیست؟

این پرسش‌ها، و پرسش‌هایی از این دست، قدمتی به درازنای عمر فلسفه‌ی سیاسی دارند. اما صفت سیاسی در این عبارت، به چه معناست؟ خودِ فلسفه چگونه اشتغالی‌ست و تحت چه شرایطی سیاسی می‌شود؟ سیسرون، فیلسوف و خطیب رُمی، پاسخ این پرسش را منوط به ظهور سقراط در آتن می‌کند. از نظر سیسرون، این سقراط بود که نوکِ پیکان پرسش‌های فلسفی را به‌سوی ‌شهر و انسان چرخاند. سقراط، “… چیست؟” مشهور خود را به میان آتن و شهروندانش آورد و سرانجام به همین جرم، محکوم به نوشیدن جام شوکران شد. اما آیا این سرنوشت محتوم فلسفه است؟ برای پاسخ به این سؤال، باید به‌سراغ بنیان‌های شهر و ارتباطِ پرسش فلسفی با این بنیان‌ها برویم. هرگونه اجتماع سیاسی، بر اساس اصولی بنا می‌شود که تجلی این اصول را می‌توان در قانون اساسی آن اجتماع دید. به‌طبع، زیرپاگذاشتن این اصول، در حکم تیشه‌زدن به ریشه‌های آن اجتماع خواهد بود. اما فلسفه بنا به ماهیت خود با چیستیِ امور سروکار دارد و همین امر، لاجرم، به تنشی دائم میان فلسفه و شهر، به‌مثابه یک اجتماع سیاسی، می‌انجامد. “مقدمه‌ای سیاسی بر فلسفه”، مجموعه مقالات برگزیده‌ی لئو اشتراوس، در باب چیستی فلسفه‌ی سیاسیِ‌ کلاسیک است. فلسفه‌ی سیاسی در این معنا، سیاستِ فیلسوف برای طرح پرسش‌های فلسفی، بدون دچارشدن به سرنوشت تراژیک سقراط است؛ یعنی فیسلوف درعین‌حال که تلاش می‌کند فلسفه را از گزندِ درافتادن با اصولِ بنیادین شهر حفظ کند، همزمان خودِ شهر را نیز از گرفتار شدن به مردابِ تسلسلِ پرسش‌های بی‌پایان فلسفی می‌رهاند. اشتراوس چنین تعریفی را در برابر تعریف مدرن از فلسفه‌ی سیاسی قرار می‌دهد؛ تعریفی که فلسفه‌ی سیاسی را تأملی فلسفی بر امور و مفاهیم سیاسی می‌داند و به‌معنای دقیق کلمه و از روی صداقت، دغدغه‌ای سیاسی دارد. از منظر اشتراوس، فلسفه‌ی سیاسی کلاسیک فاقد چنین صداقتی است. اما آیا او در این ادعای خود صداقت دارد؟

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.